🔻پنجمین صفت برادران علی🔻 💠كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ.... فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ لا يُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّى يَأْتِيَ قَاضِياً پيش از حضور در مجلس داورى، دليلى اقامه نمى كرد. [«يُدْلِى» از ماده «ادلاء» در اصل به معناى فرستادن دلو در چاه براى كشيدن آب است و به معناى اقامه دليل در نزد قاضى نیز استعمال شده است.] 🟢با توجه به اینکه در دوران مورد نظر و بعد از زمان رسول الله حکومت به دست خلفا افتاد، امیرالمومنین میفرماید او ( برادر من) برای احقاق حق، نزد حاکمان و قاضیان حکومت ظلم نمیرفت. ❌رفتن پیش قاضی حکومت ظالم حرام است. مرحوم کلینی در کافی نقل میکند: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ از امام صادق پرسیدم: دو نفر از ما شیعیان نزاعی دارند، فَتَحَاكَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ أَ يَحِلُّ ذَلِكَ پس به نزد سلطان یا قاضیان حکومت‏های جور جهت حل آن می‏روند؛ آیا این عمل جایز است؟ قَالَ مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ حضرت فرمود: هر کس در موارد حق یا باطل به آنان مراجعه کند؛ وَ مَا يَحْكُمُ لَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقّاً ثَابِتاً در واقع به سوی طاغوت رفته و از او مطالبه قضاوت کرده است. لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُكْفَرَ بِهِ از این رو آنچه بر اساس حکم او که خود فاقد مشروعیت است دریافت می‏دارد، به باطل اخذ نموده است؛ هر چند در واقع حق ثابت او باشد؛ زیرا آن را بر اساس حکم طاغوت گرفته است. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ‏ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِه‏ خداوند امر فرموده است: باید به طاغوت کافر باشند و آن را به رسمیت نشناسند. 🟢ابوذر و مقابله با طاغوت حتی بعد از مرگ: لَمَّا حَضَرَتْ أَبَا ذَرٍّ الْوَفَاةُ وَ هُوَ بِالرَّبَذَةِ- بَكَتْ زَوْجَتُهُ أُمُّ ذَرٍّ هنگامی که مرگ ابوذر در ربذه نزدیک شد همسرش امّ ذر گریست. قَالَتْ فَقَالَ لِي مَا يُبْكِيكِ او گفت : چراگریه می کنی؟ فَقَالَتْ مَا لِي لَا أَبْكِي وَ أَنْتَ تَمُوتُ بِفَلَاةٍ مِنَ الْأَرْضِ وَ لَيْسَ عِنْدِي ثَوْبٌ يَسَعُكَ كَفَناً گفتم: چطور گریه نکنم وقتی تو( ابوذر) در بیابانی می­میری و من جامه­ هایی ندارم که به جای کفن تو را بپوشاند. ابوذر گفت: روزی پیامبر جمعی از ما را بشارت داد که از میان شما فردی در بیابان میمیرد و مومنین او را کفن میکنند. ناگهان جمعی در بیایان به ابوذر و همسرش میرسند و ابوذر خطاب به آنها میگوید: وَ لَوْ كَانَ عِنْدِي ثَوْبٌ يَسَعُنِي كَفَناً لِي أَوْ لِامْرَأَتِي لَمْ أُكَفَّنْ إِلَّا فِي ثَوْبٍ لِي أَوْ لَهَا اگر جامه ای داشتم که کفنی برای من یا زنم باشد جز در جامه خودم یا جامه او کفن نمی شدم. وَ إِنِّي أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَنْ لَا يُكَفِّنَنِي رَجُلٌ مِنْكُمْ كَانَ أَمِيراً أَوْ عَرِيفاً أَوْ بَرِيداً أَوْ نَقِيباً من شما را به خدا قسم می دهم که کسی از میان شما اگر مسولیتی در حکومت ظالم داشته یا نامه رسان یا نگهبان بوده در غسل و کفن من مشارکت نکند ام ذر گفت: در بین آن ها کسی نبود که مرتکب برخی از آنچه ابوذر گفته بود نشده باشد ، مگر جوانی از انصار که به ابوذر گفت: ای عمو من تو را در این عبا و دو جامه ای که در بقچه دارم و مادرم بافته است کفن می کنم. ابوذر گفت: تو مرا کفن کن. سپس جان به جان آفرین تسلیم کرد و آن مرد انصاری او را کفن کرده و با کسانی که نزدش بودند او را غسل داد و بر او نماز خواندند و با گروهی که همگی اهل یمن بودند دفنش کردند. آن شخص مالک اشتر بود.