باور کند...؟
حالوهوای روز و شبش جابهجا شده
روزش پر از سکوت و شبش پرنوا شده
حالش گرفته است، دلش هم گرفتهتر
چون بندری به شرجی و مِه مبتلاشده
گاهی نفسکشیدن او سخت میشود
سنگین و سرد حجم غلیظ هوا شده
مانند یک تعجّب آغشته با سوال
در یک کتاب گردگرفته رها شده
خود را سپرده است به تقدیر بادها
برگی که بیهوا ز درختش جدا شده
نومید نیست، گرچه ملول است و تنگدل
مانند مومنی که نمازش قضا شده
اینجا کجاست؟ آخر دنیاست...یا هنوز...
باور کند که آخر این ماجرا شده؟
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh