بله، صفیعلیشاه هم اشعاری دارد با همین حال و هوا و به احتمال زیاد عمان هم از او تاثیرپذیری دارد. ولی خلاقیتی که در کار عمان دیده میشود در جای دیگری نیست. یعنی اگر بخواهیم از یک اثر عرفانی عاشورایی عالی اسم ببریم، گنجینه الاسرارست. همانطور که گفتید آغازش از یک واگویه درونی شروع میشود، کسی است که با خودش گفتگو دارد: «کیست این پنهان مرا در جهان و تن / کز زبان من همی گوید سخن؟»
در واقع آنجا جان و روح شاعر است که با او سخن میگوید، یک هاتف درونی است. و بعد وارد یک سیر میشود که نمیشود آن را سیر تاریخی نامید. سیری است فرا تاریخی که شامل تاریخ و اسطوره و چیزی فراتر از آنهاست. سخن از اتفاقی است که در عهد الست رخ داده است؛ بحث جام شرابی است که مثل همان بار امانت و چیزی ورای آن است؛ که کسی باید بیاید و این جام بلا را سر بکشد. انسان اینجا به یاد بخشهایی از دعای ندبه میافتد. در دعای ندبه هم سیری مشابه داریم که از آدم شروع میشود و بعد نوح و ابراهیم و… یکایک اینها را نام میبرد و بعد نهایتاً به امام زمان (عج) میرسد. در واقع مفهومش این است که او میراثدار آن جریان الهی است. این یک سیر تاریخی است.
* در محتشم هم همین را میبینیم؛ در بندی که میگوید «بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند / اول صلا به سلسله انبیا زدند»
که آن هم ملهم از دعای ندبه است. دعای ندبه این سیر انبیا و اولیا و رنجهایی را که در طول تاریخ بردند تعریف میکند: فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ، وَسُبِیَ مَنْ سُبِیَ، وَأُقْصِیَ مَنْ أُقْصِیَ (پس کشته شد آنکه کشته شد و اسیر گشت آنکه اسیر گشت و تبعید شد آنکه تبعید شد) به هر حال این رنج تاریخی اولیای خدا را از آدم شروع میکند تا خاتم؛ و بعد از آن ادامه میدهد. مثل همین نگاه در محتشم هست که سیر تاریخی هرودوتی نیست، در واقع در آنجا ما با سرنوشت ازلی انسان از عالم ذر و آن نقطه آغاز وجود روبهروییم تا به پایان.
در اینجا هم عمّان اینسیر را شروع میکند و کسانی که میخواهند این لیاقت را داشته باشند، باید این جام را بنوشند و مست او شوند. اما کسی نیست که طاقت این بادهنوشی را داشته باشد. و نهایتاً آن دُردی آشام که سرور و سرخیل مخموران حسین مینامندش، است که خود را از تمام تعلقات آزاد میکند.
* موضوع دیگر شیوه سرایش است؛ یعنی استفاده از مثنوی و این وزن خاص، این مدل کلمات، که بخشی از آن اصطلاحات عرفانی است که خواننده ممکن است متوجه نشود. درست است که این شعر یک منظومه عرفانی است ولی پهلو میزند به یک متن حماسی. به نظر شما زبان عمان سامانی در مؤثر بودن این منظومه برای کسی که میخواند و میشنود، چقدر مهم است؟
اینمتن، هم متن عرفانی است هم حماسی و در واقع غنایی است. بیشتر به نظر میرسد واگویه احساسات است. آغازش کاملاً غنایی است و در فرازهایی هم غلظت حماسیاش میرود بالا؛ آنجاکه روایت حضرت ابوالفضل و زینب است، غلظت میگیرد و بسیار پرشور میشود. این نگاه خاصی است. ما به عاشورا نگاههای متعددی داشتهایم. بعضی از نگاهها صرفا عاطفی بودهاند. مثلاً در محتشم بیشتر آن نگاه عاطفی را داریم. در عمّان نگاه عارفانه میشود. افرادی هم ممکن است نگاه اخلاقی داشته باشند و جاهایی هم نگاه روانشناسی؛ یعنی به گونهای داستان را روایت میکنند که شما خودت را جای تک تک قهرمانان داستان بگذاری و از این طریق به خودت آرامش و تسکین بدهی که وقتی آن بزرگان و عزیزان خدا چنین مصائبی را از سر گذراندند چرا ما در مشکلات صبور نباشیم. در کار آنها مخاطب، بهگونهای با شخصیتها همذاتپنداری میکنند، خودشان را جای آنها میگذارند و بعد میبینند که آنها چقدر بیشتر سختی کشیده و این دریافت ژرف سختی را در زندگانی برای آنها هموار میکند. وقتی که گریه میکنند برای امام حسین علیه السلام، آن تلخیهایی که در زندگی واقعی خودشان هست برایشان آسان میشود.
در آثار بعضی از شاعرانی که به عاشورا پرداختند، نگاه تربیتی وجود دارد. بعضیها هم نگاه تاریخی داشتند. در کل نگاههای شاعران به عاشورا یکنواخت نیست. شاعرانی که به عاشورا پرداختهاند از یک منظر از یک زاویه با یک لنز و دوربین به آن اتفاق نگاه نکردند. مثلاً در روزگار ما عمده نگاههایی که شاعران به عاشورا دارند، سیاسی و حماسی است؛ یعنی وجهه سیاسی قضیه را میبینند. این نگاه قبلاً سابقه چندانی نداشته است. به هر حال اصل ماجرای عاشورا طوری است که میتوانید از زوایای متنوعی به آن نگاه کنید؛ و یکی از زیباترین و جذابترین و شیواترین نگاهها را عمّان داشته است. که نگاه و روایت عرفانی دارد. در ایننگاه، خود امام حسین (ع) مظهر آن نفس مطمئنه است و آن سیر و سلوک او را برای رسیدن به آن اوج عرفانی را روایت میکند