یک هفته ای میشود که خانه بهم ریختهاست؛ یکی از حسنهای جذاب تنهایی برای من همین است که در این تنهاییهایی که توفیق اجباری زندگی مناند هرکاری دلم بخواهد میتوانم بکنم بدون نگرانی از مهمان داشتن یا سررسیدن همسر و مواجه شدنش با خانهی بهم ریخته...
هیچ دلم نمیخواهد فکر کند خانهداری بلد نیستم، من خانه داری بلدم فقط در اکثر اوقات حسش را ندارم.
بین شلوغی و بهم ریختگی خانه وسایلم را جمع کردهام اما هنوز درِ چمدانم را نبستهام؛
در تمام این لحظه های قبل از سفر که حتی اینکه میرویم یا نه، هم قطعی نیست هم خبرش را بهمان دادهاند؛
به این فکر میکنم که واقعا حضور ما موثر خواهد بود؟
واقعا نسبت جمهوری اسلامی با مقصدمان چیست؟
ما میتوانیم توی کدام نقطه بایستیم و اثر گذار باشیم؟
همیشه جهان برای من جای جذابی بوده، گشتن جهان، زندگی کردن بین مردمی که نمیشناسمشان، و نگاه کردن به زیست روزانه مردم...
اما حالا میترسم که توی این انتخاب ها ، بین تکلیف و علاقه، علاقه ی شخصی خودم برای دیدن جهان هم دخیل شود.
خدا هدایتم کند...
.
#مسافر_در_راه #سِحر_سفر #روایت_دوم
#روایت #شروع_متفاوت #سفرنامه