بسم الله الرحمن الرحیم 🔹جلسۀ ششم: نورٌ علی نور 🔹موضوع؛ایمان واقعی؛ نوری درظلمات ♦️انگیزه‌سازی آیۀ مورد بحث؛ «يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا» ای مردم! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما برهان [و دلیلی چون پیامبر و معجزاتش] آمد، و نور روشنگری [مانند قرآن] به سوی شما نازل کردیم. (سوره‌ نساء، آیه174) ♦️مقدمه امشب ششمین شب از ماه مبارک رمضان است و بر سر سفرۀ قرآن کریم و با یاری گرفتن از کلام رهبر معظم انقلاب اسلامی در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن»، آخرین شبی است که به مبحث مهم ایمان میپردازیم. 🔹 انشاءاللّه از فردا بحث توحید را شروع خواهیم کرد. در شبهای گذشته، گفتیم که ایمان باید آگاهانه و از روی دلیل و همراه با عمل باشد و همین ایمان اگر گاه‌به‌گاه و دلبخواهی باشد، هیچ فایده‌ای ندارد. یکی از نویدهای چنین ایمانی نصرت الهی و پیروزی برای مؤمنان است. ♦️چمران به روایت همسرش (محبتی که با نقاشی یک شمع شروع شد) 👇 برای ورود به بحث امروز از آیۀ تلاوت شده، داستانی را از چگونگی شروع زندگی عاطفی شهید دکتر مصطفی چمران با همسرش خانم «غاده جابر» برایتان نقل میکنم. همسر شهید چمران میگوید: 🔹روزی امام موسی صدر از من برای همکاری در مدرسۀ صنعتی «جبل العامل» در شهر صور دعوت به همکاری کرد. من گفتم هیچ ارتباط و علاقه‌ای به جنگ ندارم و از این جنگ و خون و کشتار بیزارم؛ ولی آقای صدر گفت: نزد دکتر چمران بروید و از نزدیک با مدرسه و کارهای آن آشنا شوید. 🔹من ذهنیتی جز خشونت و جنگ از دکتر چمران نداشتم و از رفتن به آن مدرسه و دیدار با دکتر چمران سر باز زدم. مدتی گذشت. یکی از دوستان خانوادگی، تقویمی را که سازمان «اَمَل» منتشر کرده بود، به من هدیه کرد. شب‌‌هنگام تقویم را نگاه کردم. در هر صفحه، نقاشی زیبایی کشیده شده بود. در یکی از این صفحات نقش شمع کوچکی در تاریکی رسم شده بود که توجهم را به خود جلب کرد. نور کوچکی از آن شمع می‌تابید و در زیر آن با خطی زیبا نوشته شده بود: «من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی اندک، فرق ظلمت و نور حق و باطل را نشان میدهم، و کسی که به دنبال نور است، این نور هر چقدر کوچک باشد، در قلب او بزرگ خواهد بود». 🔹 این تصویر بر من تأثیر بسیار گذاشت و بسیار گریستم؛ تا اینکه روزی برای نخستین بار به آنجا رفتم. وقتی دکتر چمران را دیدم، لبخندی بر لب داشت و آرامش و پاکی در چشمانش موج می‌زد؛ درحالی‌‌که تصویر ذهنی‌ام از او به خشونت و جنگ آمیخته بود. او چنان با تواضع و تبسم با ما سخن می‌گفت که گویا مدت‌هاست ما را می‌شناسد. 🔹وقتی متوجه شدم آن نقاشی شمع در تاریکی را دکتر چمران کشیده است، برایم عجیب بود. چمرانی که در جنگ و خون شناور است، چگونه توانسته این اثر هنری را به وجود آورد؟! یک جاذبۀ خدایی در دکتر چمران بود که همه را به سوی خود جذب می‌کرد و من هم شروع به همکاری کردم. 🔹من حجاب درست و حسابی نداشتم. یادم هست روزی در حالی که در یک روستا درون خودرویی نشسته بودیم، دکتر چمران هدیهای به من داد و آن هدیه یک روسری گُلدار بود. چمران لبخند زیبایی زد و به من گفت: بچهها دوست دارند شما را با روسری ببینند. من از همانجا روسری را روی سرم گذاشتم. پس از گذشت نُه ماه از آشنایی‌ام با دکتر چمران، ایشان به من پیشنهاد ازدواج داد. 🔹اینکه نقاشی یک شمع در تاریکی و یک دستنوشته، جریان زندگی یک دختر لبنانی را تغییر میدهد و نور هرچند اندک آن شمع، او را تحت تأثیر قرار داده، سمت و سوی زندگیاش را به سمتی می‌کشاند که همسر یک شهید شود و با مصطفی چمران زندگی عارفانه و عاشقانۀ الهی را تجربه کند، بسیار جالب و فوق العاده است. 🔹ششم(نوری در ظلمت) https://eitaa.com/fatemi222/12690