از غم هجر دلم شوق گریبان دارد
دل هجران زده آیا سر و سامان دارد؟
نه فقط در غم دلبر دل من می سوزد
هرطرف می نگرم عاشق حیران دارد
چند سال است که من منتظرم برگردی
ای مسافر، سفر هجر تو پایان دارد
گر که یوسف نکند میل به دیدار وطن
دل یعقوب به برگشتنش ایمان دارد
چشم آلوده به دیدار تو نایل نشود
تا که بر راه نظر پرده عصیان دارد
کرم توست که ما را بخری ورنه گدا
چه متاعی جهت عرضه به سلطان دارد
هرچه گفتیم کمی از غمتان کم نشده
کربلایت چقدر رنج فراوان دارد
شب و روز تو شده گریه به غمهای حسین
چشمهایت خبر از سینه سوزان دارد
عالم از گفتن یک نام دگرگون شده است
چه سروشی است که این ذکر حسین جان دارد
**