پنجاه و چند نفر در گردان تکاور در حلب بودیم. لباس نظامی استحقاقی آمد؛ هشت دست. فرمانده لشکر قم خودش با لباسها آمد: هر کس بیشتر احتیاج دارد بر دارد. خجالت کشیدم بردارم؛ امام جماعت گردان بودم. پشت جبهه در طهران دولت تعلیق پی بستن با امریکا بود و باوری به جنگ در سوریه نداشت...