36M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
🔰سر برگرداندم؛ چندین مرد دیدم که هراسان به طرف پله‌های امامزاده می‌دویدند، رد مسیرشان را گرفتم؛ رسیدم به دخترکی روی پله‌ها. 🔰دخترک دو پله‌ای افتاده بود و زمین خورده بود. جلوتر از بقیه مردها، پدرش بود که خود را رساند. از زمین بلندش کرد و در آغوش گرفت. 🔰آنقدر جماعت دستپاچه و سریع برای کمک و دلجویی آن بچه دویده بودند که حتی فرصت نشد دوربین روشن شود، با گوشی لحظات باقی مانده را ثبت کردم بدون تنظیم و عجله‌ای. 🔰دختر بچه تند و تند وسط گریه‌اش زبان‌بازی می‌کرد و با بابا صدا زدن‌هایش دل می‌برد از پدر نگرانش. برادرش هم مثلا با پله‌ها دعوا می‌کرد که چرا باعث افتادن خواهرش شده‌اند. 🔰ناز دختر که تمام شد، پدر خم شد، کفشش را پوشید تا پاهایش آسیب نبیند و او را به غرفه بازی برد تا خاطره زمین خوردن را فراموش کند. 🔰مادرش هم به حرف‌‌هایش گوش کرد و داروهایش را داد و اینگونه بازی‌های کودکانه‌اش را از سر گرفت. 🔰زمین خوردنی که این همه ناز کردن و ناز خریدن داشته باشد، خاطره‌اش هم شیرین است. 📌حالا خیال کن شب باشد و بیابان و تاریکی، تو باشی و افتادن و گم شدن و زجر وحشی، زجر باشد و دست سنگین او و پای برهنه‌ات و یتیمی. 📌خاطره‌اش چه طعمی خواهد داشت وقتی بخواهی برای بابا تعریفش کنی... 🚩السلام علیک یا رقیه بنت الحسین علیه السلام🚩 🔻با قرارگاه مردمی اربعین همراه باشید: 🏴↝•| @hikarbala_ir