🌿🌿🌿
وارد خانه اش که شدم، عطر بهارنارنج مستم کرد؛ خانه بوی بهشت می داد.
دو فنجان چای ریخت و سینی را روی میز گذاشت.
لبخند زد و با ابرو به فنجان های توی سینی اشاره کرد:
«این قانون من است، چای که مرغوب نباشد، چیزی به آن اضافه می کنم، چوب دارچینی، هِلی، نباتی، شده چند پَر بهارنارنج، چیزی که آن مزه و بوی بی خاصیتش را تبدیل به عطر خوش و طعم خوب کند...»
فنجان را برداشتم و کمی از چای نوشیدم، خوب بود،
هم عطرش، هم مزه اش.
لبخند زدم و گفتم:
«قانون کارآمدی داری.»
بعد با خودم فکر کردم زندگی هم گاهی می شود مثل همین چای بی خاصیت،
باید با دلخوشی های کوچک طعم و رنگش را عوض کنی، یک چیزی که امید بدهد به دلت، انگیزه شود، بنزین باشد برای حرکت ماشین زندگیت، بعد ماشین تخت گاز می رود تا آن جایی که باید.
یک جایی اما کار سخت تر می شود، برای آرامش خیال، گاهی لازم است چیزی از زندگی کم کنی، سبکش کنی.
مثل کیسه شن های آویزان از بالون؛ بالون برای این که بالا برود، باید سبک شود،
باید کیسه ی شن ها را پرت کنی پایین،
بعد اوج می گیرد، بالا می رود.
توی زندگی هم گاهی لازم می شود چیزهایی را از خودت دور کنی،
حرفهایی را
فکرهایی را
خاطراتی را.
🌱
#داستانک
🌱
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴
https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff