ای چشم و چراغ خیمه‌های بیدار ای صاحب منصب سقایت، سردار! هرم عطش است و لحظه‌های بی‌تاب عباس! برای بچه‌ها آب بیار... ای وای که حال طفل گهواره بد است از غصه او فرات در جزر و مد است با آب، عمو خدا کند برگردد... هرچند عمو کار خودش را بلد است عباس، که ماه از قمرت در رشک است با یاد سکینه در نگاهت اشک است میدان تو این علقمه و فتح تو آب امروز تمام آبرویت مشک است چون علقمه بی‌تاب شد و آب نخورد فکر تب مهتاب شد و آب نخورد از شرم نگاه تشنه طفل حرم سقای ادب، آب شد و آب نخورد هرچند كه تير، ديده‌‏ام بست، حسين! چشمم به اميد ديدنت هست حسين! از عشق تو دست برندارم هرگز هرچند نمانده بر تنم دست، حسين @smahdihoseinir