هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
#رباعی_پیوسته
#دورهاآواییاست...
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السّلام
عمامه پیغمبر بر سر دارد
او یکتنه عزم دفع لشگر دارد
این شیر، علیبنحسینبنعلی است
شمشیر منافقکش حیدر دارد...
سوز جگر از دل به زبان آمده بود
بابا سوى ميدان، نگران آمده بود
جانى شد و بر تن على جان بخشيد
آن لب كه ز تشنگى به جان آمده بود
در جلوه شدند ماه و مهتاب از هم
دل برده به یک نگاه بیتاب از هم
از هر دو عقیق لب، عطش میجوشید
دو تشنه ولی شدند سیراب از هم!
خشکیده لب علیّ اکبر بوسید
تر کرد لبی و، جام کوثر بوسید
در روی علی جمال جدّش را دید
نیّت کرد و، لب پیمبر بوسید
این روح مصّور است«ارباً ارباً»ست
یا جسم پیمبر است«ارباً ارباً»ست؟
این کیست که لرزانده دل اهل حرم؟
آه این علی اکبر است«ارباً ارباً»ست
منشق شده چون جدّ تو، فرق سر تو
قطعه قطعه شده تن اطهر تو
ارباً ارباً جسم تو، هم چون دل من
قرآن ورق ورق شده، پیکر تو
رمضانالمبارک 1381
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
#غزل_عاشورایی
#دورهاآواییاست...
#شعر_عاشورایی
داغت گداخت قلب مرا چشم من تر است
با گریه بر تو حال من امروز بهتر است
در چشم من شده همهی لحظهها غروب
ماه است خون گرفته و خورشید، پرپر است
هر پنجره ز داغ تو در پردههای ابر
این چشمها دو ماهی در خون شناور است.
نگذاشت شعر باز هم امشب بخوابم و...
این شعر نیز قصهی زخمی مکرر است.
دارم به انتهای خودم میرسم ولی،
بنبست نیست رو به رویم، راه دیگر است
فتح الفتوح، قصه فتح دل من است
یعنی که قلب سنگی من بی تو خیبر است!
هر روز یک دو بیت پر از روضه میشوم
بی روضه تو روز و شب من برابر است
مولا میان هیئت و من غافلم از او
یعنی حضور حاضر غایب میسر است
او ریخته نمک به روی روضهها اگر،
از هر زبان که میشنوم نامکرر است
فرمود روضه عمو عباس را بخوان
پیغام آشنا نفس روحپرور
است.
در خانهام، به یاد تو در هیئتم هنوز
من در میان جمع و دلم جای دیگر است!
من غرق در حکایت گودال ماندهام
مولا اگر اجازه دهد، روضه محشر است
مولا اگر اجازه دهد، ضجه میزند
این شعر در رثای امامی که بیسر است
شد خطبهخوان امام هدایت، به زیر تیغ
شمر و سنان، مخاطب و گودال، منبر است
هرچند سنگ میوزد از فتنه زمین
این آسمان پُر از پَر و بال کبوتر است
دیروز بوسهگاه نبی بود و، بعد از این
این بارگاه، عرصه جولان خنجر است
آشوب در تمامی ذرات عالم و... خورشید از هجوم سیاهی، مکدر است
برگشتهام ز هیئت و، در هیئتم هنوز
دنبال ساربان که... نگوییم بهتر است...
این برق خنجر است به چشمم چه آشناست
شاعر سکوت کرد... نفسهای آخر است.
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
یکم مردادماه١۴٠٢
@smahdihoseinir
#غزل_اعتراض
#دورها_آوایی_است
اگرچه پنهان کردم همیشه چشم ترم را
نشد نهان کنم از مردم، آتش جگرم را
جهان تازهی من شعر بود و عشق شما بود
چه باشکوه شمردم، جهان دور و برم را
چه عاشقانه سرودم که دوست دارمتان و
چقدر ساده گرفتید شرح مختصرم را
به شوق شعر شکفتم که جاودانه بمانم
تبر شدید و شکستید هرچه برگ و برم را
جهان و هرچه در او هست سهم اهل جهان باد
من آمدم که بجویم ستارهی سحرم را
پر از ستارهی پروین شد آسمان دو چشمم
به روی تاک ببینید عشق شعلهورم را
همیشه زمزمه دارم «من از بلاد غریبم... »
و «از جهان شما ابرناک میگذرم» را
شما؟ شما که پریشان زلف دلبرکانید!
نشان دهم به که عمق شکست بال و پرم را؟
نگاه منجمد و چشم پر سؤال شمایان
به روی دوش من افکند کولهی سفرم را
نه شوق خواندن شعری، نه عشق ناب و غیوری
در این محاصره، رسوا کنم چرا نظرم را؟
اگرچه خستهام از دست این سیاهزبانان
ندیدهاند و نببینند جرعهای شررم را
تمام غربت خود را به ابر و ماه سپردم
که قطره قطره ببارند بر زمین خبرم را
فرشتهها، رفقای شهید عشق کجایند؟
یکی بیاید و حالا مرا که محتضرم را...
٣٠ دیماه ١۴٠١
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
با عشق حسین، جان من شد آگاه
ای مرگ ندارم از تو حتی اکراه!
این جان مرا بگیر و تقدیمش کن
در مجلس روضهٔ اباعبدالله
هدایت شده از شعر هیأت
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل_مثنوی
🔹جادۀ توحید🔹
کنار پنجرهفولاد، گریه مغتنم است
در این حریم برای تو گریه محترم است
جهان سادۀ من: گریۀ وصال و فراق
تمامی دو جهان، گوشۀ همین حرم است
شروع مرگ، زمان جدا شدن از تو
به پایِ عشق تو مردن، حیاتِ دم به دم است
چه دورم از تو... خدایا چه دیر فهمیدم!
تو در کنار من و سرنوشت من عدم است
تو را در آینههایم نشد نشان بدهم
چقدر ساحت این شعر کوچک است و کم است
برای جستن دُرّ حدیث سلسلهتان
زمان به حال رکوع است و پشت عرش، خم است
حدیث گفتی، حقا چه اتفاق افتاد
به حکم «اِلّا»یت، پرده از نفاق افتاد..
نفاق و کفر به حکم تو راهشان سد شد
مسیر کوی ولا غرق رفت و آمد شد
سرودی «اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلّا الله»
ولایت تو نشان داد راه را از چاه
به«لا اله»، اذان را دوباره جان دادی
برائت از همۀ کفر را نشان دادی
«بشرطها»ی شما راه را به ما فهماند
حضور منتشر ماه را به ما فهماند
به«لا اله» رسیدیم و نفی غیر شما
به بارگاه ولا، حصن محکم «الا»
به حصن محکم خود راه دادهای ما را
به زیر پرچم خود راه دادهای ما را
حدیث گفتی و از حکمتت جهان پر شد
کنار دریایت، هرصدف پر از دُر شد
حدیث سلسله، تفسیر ناب توحید است
تجلیات ولایت به قاب خورشید است
به سمت جادۀ توحید میبرد ما را
به سوی خانۀ خورشید میبرد ما را
کلیموار به طور تبسم آمدهایم
به شوق «و رضیالله عنهم» آمدهایم
زیارت تو شبیه عروج تا عرش است
حریم تو ملکوت است؟ فرش یا عرش است؟
عروج عرشنشینان، هبوط در حرمت
مقام سلطانی، خوشهچینی از کرمت
به لطف نور تو هر ظلمتی سحر گردد
گناهکار بیاید فرشته برگردد
به اشتیاق نگاه تو زائرت شدهام
همین بسم که بگویی که شاعرت شدهام
تو قول دادهای ای مهربان- که همنفسی-
سهجا به داد دل شیعیان خود برسی
سهجا؟ نه در همهجا لطف تو کنار من است
تو آن امام رئوفی که بیقرار من است...
📝 #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
🌐 shereheyat.ir/node/5763
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
#تلنگر
#یکنکتهازاینمعنی
این روزها این سؤال مهم، ذهن مرا به خود درگیر کرده است؛
آیا عزاداریها و شادیهای ما بر اساس و مبنای آیین اهل بیت(علیهمالسلام) و رضایت ایشان است؟
برخی نغمات و سبکهای عزاداری، آن بالا و پایین پریدنهای مفرط، ارائه مضامین حسی و سطحی، که در نوحهها ارائه میشود، آیا با رسالتی که برای مداح و شاعر تعیین شده تطابق دارد؟
این روزها مراسم برائت از دشمنان اهل بیت رواج دارد، براستی مفهوم برائت، لباس سرخ پوشیدن و به هر قیمتی این و آن را خنداندن است؟
آیا موضوع مهم «وحدت اسلامی» فقط شعار است، یا ضرورت؟
آیا متولیان این برنامهها از مسائل شرعی مطلعند و میدانند که فحشدادن حرام شرعی است؟
از خود پرسیدیم، فحاشی کار چه کسانی است؟ مگر از بد دهنی شمر و سنان در شعرها مضمون نساختهایم؟
و مگر در زیارت امینالله «مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ أَوْلِيائِكَ، مُفارِقَةً لِأَخْلاقِ أَعْدائِكَ»را طلب نمیکنیم؟
این تناقضات را چه کسی حل میکند؟
امروز هنر برخی مداحان ما «موزیکال خواندن» است و اجرا در مجامع عمومی، که با سوت و کف برخی جوانان همراه است...
امیدوارم «مردی از خویش برون آید و کاری بکند»، تا حداقل بر آنان که نمیدانند یا دچار غفلتند، روشن شود که مرز اخلاق، شرع، شادی، غنا، و... تا کجاست؟
البته واضح و مبرهن است، که بسیاری از اینان از من و امثال من، این حدود و مرزها را میشناسند!
********
این سیل ویرانگر، این شادی بیقاعده،
دیشب به پشت درهای حرم حضرت معصومه(سلامالله علیها) رسید...
عدهای برای شاد بودن، دارند هزینههای سنگینی بر جامعه فرهنگی و دینی ما تحمیل میکنند...
به هوش باشیم.
#بیستوسوم_ربیع_الاول
#ورود_حضرتمعصومه(سلاماللهعلیها)بهقم
#آسیب_شناسی
#تلنگر
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
بر قله اقتدار، با عزم شکار
خورشید بمان و نیزهی نور ببار!
از خلوت ماه، خواب خوش را بپران
طوفان شو و مرگ را به ساحل بسپار
مانند عقاب باش و بر صید بتاز
هرگز مهراس از شغال و کفتار
بر خصم پلنگانه بکش نعرهی خشم
چنگال بزن به سایههای بیعار
باید جبل راسخ ایمان باشی
در معرض خصم، کوه، محکم، سُتوار!
ای کوه پر از گدازه، آتش بفشان
بر دامنهها و درهها مرگ ببار
هنگام «اشداء علی الکفار» است
این آیهی اقتدار را کن تکرار
هان«موسی صدر» شد «حسن نصرالله»
ققنوستبار باش ققنوستبار
مرحب مرحب، خصم به میدان آمد
حالا رجز علی است «این عمار»
از کشته دشمنان خود پشته بساز
ایمان تو سنگر است و جان، میداندار
لبنان عزیز! غزهی عزت باش
یحییالسنوار باش، یحییالسنوار...
#سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
#یحیی_السنوار
#شهید_سیدحسن_نصرالله
#مقاومت_اسلامی
#شعر_پایداری
#مرگ_بر_اسرائیل
هدایت شده از شعر هیأت
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹شهر دلتنگی🔹
شهر یثرب شده چون غربت زندان مادر
شهر دلتنگی و تنهایی و هجران، مادر
همه از دین علی، یکسره مرتد شدهاند
شهر، خالی شده از قصۀ ایمان مادر
فتنۀ قوم یهود و تب اغوای همه
آه آه از قسم محکم شیطان، مادر
همۀ شهر یتیماند و فقیرند و اسیر
باز هم لطف کن ای سورۀ انسان، مادر
بی نبی، امت اسلام یتیم وحی است
هم فقیر است و اسیر است و پریشان، مادر
پتک سنگین شده این گریۀ تو بر سر شهر
چه خبرهاست در این گریۀ پنهان، مادر
به سپیدای سحر، ظلمت ما را بکشان
ای شب قدر خدا! نور بیفشان مادر
صف به صف خیل ملائک به تماشای قنوت
خانهمان مثل همیشه پُر مهمان مادر
تا که از برکت رزقت ببرد میکائیل
گوشهچشمی کن و دستاس بچرخان مادر
بغض تو، بغض نبی، بغض پدر در دلشان
آه از این چند نفر روی بگردان مادر
راز آن کوچه قرار است بماند پنهان
ولی از چشم حسن چهره مپوشان مادر
📝 #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
✅ @ShereHeyat
#غزلواره
#دورهاآواییاست...
از تو میگوید دلم هربار شاعر میشود (زندهیاد نجمهی زارع)
هرکسی عاشق شود، انگار شاعر میشود
عاشق صادق به هر دیدار، شاعر میشود
در نگاه شاعران، سیب اتفاقی ساده نیست
سیب میافتد، ولی انگار شاعر میشود
گاه در ترسیم شکل روزمرْگیهای ما
عنکبوتی با زبان تار، شاعر میشود
همسرم پیراهن مشکی که میدوزد چرا
چرخ خیاطی او هربار شاعر میشود؟
شور هیئت یاعلی و یاعلی در هرتپش
بچهی من با همین تکرار، شاعر میشود
حرف مولا در میان آمد، حریم مستی است
«دار» هم با میثم تمار شاعر میشود
چاه یعنی اشک، یعنی بغض پنهان علی
ماه میبیند؛ به یاد یار شاعر میشود
خانهی مولا دو مصرع دارد: اندوه و سکوت
در نگاهش این در و دیوار شاعر میشود
مطمئنم هرکه میمیرد، تو را میبیند و...
مطمئنم در تب دیدار، شاعر میشود
آدمیدر عمر خود یکبار عاشق میشود
گرچه در هر شعر خود صدبار شاعر میشود
***
من هم اینک شعر میگویم برایت یاعلی
هرکسی عاشق شود، انگار شاعر میشود...
اردیبهشت 1396
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
بکُم یُنزّل الغیث
هرکسی که جرعهای از نگاه تو چشید
آمد و امانت عشق را به جان خرید
سجده میکند غزل هر سحر برابرت
شعر از ضریح تو واژه واژه خوشه چید
شعر اگر برای توست ذوالفقار میشود
شعر در هوای توست تا همیشه رو سپید
رودِ ابر میشود، بغضها به چشم او
هرکس که شرحی از غربت تو را شنید
گاه شعر میشود، گاه قطره قطره اشک
ردّ چشمهای توست، آنچه بر دلم وزید
در درون من قطام، زوزه میکشد هنوز
قلب من پر است از بایزید و از یزید
فاصله گرفتهام از همه به غیر تو
هر غریب شد عزیز... هر قریب شد بعید
کاشکی که چون نسیم بر تو بوسه میزدم
کاش اشکهای من بر غم تو میچکید
سرو ایستادهام، تکیه دادهام به تو
در هجوم بادهاست، زخمهای نوپدید
ابر آرزو ببار! رود زندگی بیا!
دست التماس شد، شاخههای خشک بید
نسبتی نداشتم با شبانهی هوس
هرچه گفت امام من، نور شد به من رسید
کشته مرده توأم از دلم قبول کن
بیت بیت این غزل، شد به پای تو شهید
این هم از کرامت چشم مهربان توست
شعر من سپید شد روزگار من سعید
شعلههای چشم من از نگاه ناز توست
مهربانی تو بود اینکه شعر آفرید
روی دوش من هنوز مانده رد دست تو
آن زمان که شانه بر زلف این غزل کشید
خندهی تو میکشد طرحی از بهشت را
وقت مرگ میشود لحظه سپید عید
سرفراز میشود در بهشت یاد تو؟
این غزل ترانهام، این قصیدهی رشید؟
عطر تو وزید باز... خاک بوی گل گرفت!
السلام یا بهار! السلام یا امید!
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
٢۶دیماه١۴٠٣
#قصیده_واره
#شعر_علوی
#بداهه_نویسی
@smahdihoseinir
#امام_کاظم(علیهالسّلام)
شب بود و حصار غم، صدای زنجیر
یک دل، دل خسته، همنوای زنجیر
این پیکر خستهای که در تابوت است
مدفون شده زیر پارههای زنجیر
در ساحت عشق دید جای زنجیر
خلقی خُفته به لایلای زنجیر
پیچید شبی به دست و پای زنجیر
خاموش کند مگر صدای زنجیر...
هم صحبت او بود صدای زنجیر
بر پیکر او بود ردای زنجیر
با زخم شکفت در هوای زنجیر
آن مرد که بود آشنای زنجیر
#دورها_آواییاست
#رباعی_ولایی
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
به بارگاه امامالهدی سلام بگو
و از تبسم زخم و از التیام بگو
شروع مستی ما، خطّ جور و بغداد است
از ابتدای غزل، از خطوط جام بگو
دلم گرفتهترین است، مثل ابر شدم
بگو چرا شدهام غربت تمام؟ بگو
درِ بهشت خدا را به روی ما بستند
از آن امام، از آن فیض خاص و عام بگو
کسی نگفت چرا جای ماه در چاه است
چرا به یوسف ما مصر شد حرام؟ بگو!
جهان پر است از ابهام ظلم هارونی
تو هم جهاد کن ای شعرِ ناتمام، بگو...
بگو از آینههایی که سنگباران شد
همیشه شعر من از تلخی مدام بگو
گذاشتند از آن کوثرانه مست شویم؟
از این خماریمان، شعرِ تلخ کام بگو...
در آستان خدا، ذبح کن غرورت را
ز ننگ و نام نترس و از این مقام بگو
سلام میدهد از عرش آه میشنوی
غزل جواب سلامی بده، سلام بگو
سلام امام همه! ای امام دشمن و دوست!
ز جلوههای خودت در حصار شام بگو
ز قتل صبر بگو ای پرندهی محبوس
از آن توالیِ بیداد، یک کلام بگو
سیاهچال تو گودال قتلگاه تو شد
شهادت تو مبارک! از این قیام بگو
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
ششم بهمنماه١۴٠٣
#امام_موسی_الکاظم(علیهالسّلام)
#غزلواره
#شعر_ولایی
#بداهه_نویسی
@smahdihoseinir