چه روزگار غریبی است!
یکی،
جلسهی نقد شعر راه انداخته است و برای بازارگرمی، قول رتبه آوردن در جشنواره شعرها را به شاعران میدهد!
این یکی،
توصیهنامه مینویسد و دستورالعمل صادر میکند که به کدام کنگره بروید به کدام کنگره نروید!
یکی،
شعرش در کنگرهای،
بزور از غربال اولیه رد شده و پایینترین رتبه را در داوری آورده است، پیام داده که مجموعه شعرش نامزد دریافت جایزه فلان جشنواره شده است.
گریه کنیم یا بخندیم به این وضعیت؟
این دیگری،
در کنگرهای رتبه نیاورده است،
داد و هوار راه میاندازد، که من همیشه رتبه اول بودم، چرا دیگران در کنگرهها شرکت کردند که من رتبه نیاورم!
چرا فلانی را داور گذاشتید که با من بد است!
آن یکی،
در آن استان، برای خودش لیست سیاه درست کرده!
صراحتاً میگوید به فلان و بهمان شاعر رو ندهید، جایی دعوتش نکنید، شعرش را از کنگرهها حذف کنید!
یا به فلان و بهمان داور زنگ میزند که: چرا شعر فلان شاعر، رتبه نیاورد؟ و باید از حق دفاع کرد!
و کمتر کسی میداند که آن کسی که دارد از حقش با داد و هوار دفاع میکند، از اعضای جلسه و حتی از وابستگان خود اوست!
اینها که نوشتم،
مشت، نمونه خروار است،
و آن کس که،
مصلحتاندیشی چشمش را بر روی حقایق نبسته،
حتماً مصادیق بسیاری از آنچه گفته شد، در ذهن سراغ دارد ...
جلالخالق!
این فرهنگ،
واقعاً همان است،
که ما از بزرگان میراث یافتهایم
و آیندگان قرار است از ما ارث ببرند؟
ای جماعت شاعر!
ای جماعت داور!
«فاین تذهبون؟»
@smahdihoseinir
https://eitaa.com/smhroknabadi