شبی نشستم و گفتم: «دو خط دعا بنویسم،
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم،
ز همدلان سفر کردهام سراغ بگیرم،
به کوچهکوچهی زلف تو نامهها بنویسم...»
دعا و شکوه به هم تاب خورد و من متحیر!
_کدام را ننویسم کدام را بنویسم؟
هر آنچه را که نوشتم مچاله کردم و گفتم:
«قلم دوباره بگیرم از ابتدا بنویسم.»
دو قطره خون ز لبت در دوات تشنهام افتاد
که من به یاد شهیدان کربلا بنویسم...
صدای پای قلم را شنید کاغذ و گفتم:
«قلم به لیقه گذارم که بی صدا بنویسم!»
تو بینشانی و کاغذ در انتظار رسیدن
که من نشانی کوی تو را کجا بنویسم؟
تو خود نشانی محضی تو خود دعای مجسم
برای چون تو عزیزی چرا چرا بنویسم...
#سعید_بیابانکی