.
نقش و جایگاه زبان در شعر معاصر/دکتر کاووس حسنلی
...............................................
با ظهور نیما و طرح تازهای كه او در شعرِ فارسی افکند، جریان شعر فارسی در مسیر تازهای راه یافت و انواع جدیدی از شعر فارسی پدید آمد. نیما راهی تازه را به شاعران پس از خود نشان داد تا آنان، هر یك به فراخورِ استعداد، توانایی و ذوق خویش از آن راه، دنیاهای تازهای را تجربه كند.
زبان به عنوان یكی از بنیادیترین ابزارهای بیانی، در كانونِ توجه برخی از شاعران معاصر ایران قرار گرفت و در نزد آنان «زبانورزی» هدفِ اساسی شعر قلمداد شد. این بخش از شعر امروز ایران با تأكید بر تكنیك، پرهیز از استعارهپردازی و تزیینگرایی و فاصلهگیری از ادبیت در شعر، تلاش میكند تا شعری كاملن متفاوت باشد و راهی تازه را برگشاید و بازنماید. اما پافشاری مداوم شیفتگان "شعرِ زبانگرا" بر نحوشكنیهای پی در پی، زمینهی سوءِتفاهمی گزنده را برای بسیاری از نوآمدگان امروز فراهم آورده است و آن سوءتفاهم گزنده این است كه به جای آن كه شعر را یك آفرینش هنری گمان كنند، آن را تا حد یك پدیدهی فنی پایین میآورند.
جهت گیری عمومی شعر کلاسیک فارسی به سوی زبان و بیانی فاخر و رسمی است و بسیاری از واژهها و ساختهای زبانی را به جرم «غیرشاعرانه بودن» به خود راه نمیدهد. به همین دلیل، از بیان طبیعی و منطق معمول كلام فاصله گرفته است. تنگنای وزن و قافیه نیز در افزایش این فاصله سهم زیادی دارد. ما از قلههای سرافراز و غرورآفرین شعر فارسی كه بگذریم، انبوه شاعرانِ مقلد را میبینیم كه یا درك شایستهای از زمانِ خویش نداشتهاند یا آن چه که آن روز پنداشتهاند، با شرایط امروزِ جامعهی ما و با زیبایی شناسی معاصر سازگاری ندارد.
البته روشن است كه «نو و معاصر بودن یك اثر - شعر- مشروط به درك موقعیتهای زمانی - مكانی و اشراف بر پدیدهها و عناصری است كه به این زمان و مكان و به «این جا» و «اكنون» مربوط میشود. بدین ترتیب استعاره، تمثیل، عاطفه، تخیل و … از منشور همین ادراك میگذرند. با این حال معاصر بودن یك اثر صرفن در پیوند با القای مفهوم یا تصویر یك مضمون سیاسی - اجتماعی كه فرضن كاركردی مثبت دارد، نیست. بلكه افزون بر آن حضور جدیدی در عرصهی زبان باعث میشود كه میزان نو و معاصر بودن یك اثر تا حدی روشن شود. یافتههای حسی شاعر از مضامین ِِ همه زمانی مانند عشق، مرگ و … اگر بر بستر زمان و مكان و زبان متحول «شكل» نگیرد، چه گونه میتواند نو و معاصر نامیده شود؟» (١)
نیما راهی تازه را به شاعران پس از خود نشان داد تا هریك متناسب با استعداد، توانایی و ذوق خویش با عبور از آن راه دنیاهای تازهای را تجربه كنند و در مسیرهای جدیدی پیش بروند. مهدی اخوانثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، یدالله رؤیایی، نادر نادرپور و … هریك به گونهای از تجربههای نیما بهره بردند و فضای شعر معاصر را گسترش دادند و كسانی كه نیما را بزرگ میدارند و ارزشهای رفتاری او را در شاعری می ستایند، ولی ضرورت و گسترهی تحولات را در همان پیشنهادهای نیما محدود میكنند، تفاوت چندانی با سنت گرایان زمانِ نیما ندارند. شرایط اجتماعی هر دوره هنر و ادبیاتِ خاص خود را میطلبد و شرایط ویژهی زمان نیما تا امروز بسیار تفاوت كرده است. پس امروز نیز هنر و ادبیاتِ امروز را میطلبد.
كوششهای پیگیرانهی نیما، همواره درجهتی بود كه بتواند همچنان كه مسیر تماشای خود را تغییر داده است، مسیرِ تماشای دیگر شاعران را نیز تغییر دهد و آنان را در آفرینشهای ادبی، از تكرار تجربههای پیشینیان بازدارد. نیما هوشیارانه از دنیای ذهنی گذشته فاصله گرفت و خود را غرق در عینیتهای دنیای پیرامون خود كرد. و از راهِ همین نگاهِ نو بود كه توانست با شهود هنرمندانه و حلول صمیمانه در ذات پدیدهها به دریافتهایی تازه دست یابد و آنها را به شایستگی بر زبان قلم آورد. او دیگران را نیز به همین درنگِ درونی و خلوتِ شاعرانه فرا میخواند تا لذت مكاشفهی هنری را به آنها بچشاند.
سخن سرایان توانا و پویا همواره در پی آفرینشِ تازگی و زیباییاند، اندیشههای تازه اگرچه ممكن است در قالب زبانِ معمول هم گفتنی و دریافتنی باشند، امّا راست آن است كه به سختی میتوان اندیشههای تازه را بدون هیچ تازگی در زبان، به شایستگی تمام بازگفت.
هرگاه بدون ماجراجویی و حادثه سازی در زبان و بدون به هم ریختن و شكستن هنجارها، تنها، برای بازگویی مطلبی سخن برانیم، از امكاناتِ رسمی و نخستین زبان بهره بردهایم. در این كاربرد، زبان، تنها، وسیلهای شده است برای بیانِ مقصود، و در چنین صورتی خود را، از امكانات نهفته و كاركردهای هنری زبان محروم كردهایم و متأسفانه بخش مهمی از شعر گذشته و معاصر ما دچار همین محرومیت است.
#بخش اول