🔸 *پند پیران (ماست و قیمه) *
روزی گذشت نامزدی از گذر گهی
فریاد وااااو! بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی: واممان چه شد؟
پاسخ رسید: صبر کن آغاز ماجراست
یک طفل ساده دل وسط جمع داد زد:
«آقا زمین بازی ما بچه ها به راست؟!»
پاسخ رسید بعله عزیزم! به طور حتم!
در خواست تو نیز چنان دیگران به جاست
آن دیگری سراغ پل و جاده را گرفت
فرمود: !No problem! l will Build! must
رندی رسید و گفت: نکن اینقدر چاخان
کی گفته ساختار پل و جاده با شماست؟؟
رندی دگر به زیر لبش کرد زمزمه
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
بعدش شبیه بولدوزر از راه سر رسید
چپ را ستون نمود و سپس خم نمود راست
سرگرم وعده بود رقیبش که ناگهان
بدجور ریخت داخل قیمه دوباره ماست
جوری فتیله پیچ شد آخر میان جمع
پرسید راه در روی این ماجرا کجاست؟!
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت:
ننه! نمیمیری که! یه بارم تو عمرت شده بیا راست بگو این قدم جلو اجنبی دولّا و راست نشو...
✍ فرشته پناهی
💫💫💫
🔻وطنز اجتماعی