تفنن می خواهمت آن گونه که شب های دُژم، نور آن سان که عصا را پی اصلاح قدم، کور ای نام تو در ناصیه ی شعر عرب، رب ای وصف تو با قافیه ی شعر عجم، جور اَبروی تو انداخته در قوم قجر، جَر ابریشم گیسوت کلاف است به هم، بور بس قند شود در دل اصحاب ثواب، آب آن شب که نهد پای به مشکوی حرم، حور دارم من از آن غنچه دهن جلوه، طلب، لب برپاکنم از بوسه ی آن مست صنم، سور غیر از تو ستم پیشه ی عاشق کُشِ بَر بَر هرگز نشنیدم من از ارباب ستم، زور! از خلق، تو تنها، به تنت مخمل و ململ روزی که برآیند ز صحرای عدم، عور غلامرضا کافی