خیال میکنم این بغض ناگهان شعر است
همین یقین فروخفته در گمان شعر است
همین که اشک مرا و تو را درآورده است
همین، همین دو سه تا تکه استخوان شعر است
همین که می.رود از دست شهر، دست به دست
همین شقایق بی نام و بی نشان شعر است
چه حکمتی است در این وصفِ جمع ناشدنی
که هم زمان غمِ نان، شعر و بوی نان، شعر است
تو بی دلیل به دنبال شعر تازه مگرد
همین که میچکد از چشم آسمان شعر است...
از این که دفتر شعرش هزار برگ شده است
بهار نه، به نظر میرسد خزان شعر است
به گوشه گوشهی شهرم نوشتهام بیتی
تو رفتهای و سراپای
#اصفهان شعر است
خلاصه اینکه به فتوای شاعرانهی من
زبان مشترکِ مردمِ جهان شعر است...
#سعيد_بيابانكى