💎 قرچک آنلاین 💎 میمون بی ادب 🙊 در یک جنگل بزرگ چند تا میمون وسط درخت‌ها زندگی می‌کردند. در بین آن‌ها میمون کوچکی بود به نام قهوه‌ای که خیلی بی ادب بود. قهوه‌ای قصه‌ی ما همیشه روی شاخه‌ای می‌نشست و بقیه‌ی میمون‌ها را با اشاره مسخره می‌کرد و به آن‌ها می‌خندید. بعد هم با صدای بلند می‌گفت: اینو ببین چه دم درازی داره یا اون یکی رو چه پشمالو و زشته و بعد قاه قاه می‌خندید. همه از دست او ناراحت می‌شدند، ولی هر چه مادرش او را نصیحت می‌کرد فایده‌ای نداشت و او به کار زشتش ادامه می‌داد. تا اینکه یک روز وقتی در حال مسخره کردن و خندین به یکی از بچه میمون‌ها بود شاخه شکست و قهوه‌ای روی زمین افتاد. مادرش او را پیش دکتر یعنی میمون پیر برد. دکتر او را معاینه کرد و گفت: دستت آسیب دیده و باید شیر نارگیل بخوری تا خوب شی. فردای اون روز وقتی قهوه‌ای در حال استراحت بود یک مرتبه دید بقیه بچه میمون‌ها به دیدن او آمده اند و برایش شیر نارگیل آورده اند. او بسیار خجالت کشید و شرمنده شد و فهمید که مسخره کردن و بی ادبی کار بسیار بدی است و نباید با دیگران رفتار زشتی داشت. او از همه‌ی دوستانش معذرت خواهی کرد و بی ادبی را کنار گذاشت و هیچوقت دیگران را مسخره نکرد. 🆔 @gharchakonline_313