🌹🌹🌹 📿 🌼 ✍در یک سالی که قحطی بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است. ⁉️ به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی⁉️ 👈جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله🐑 و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم⁉️ 📿آن مرد عارف میگوید: از خودم شرم کردم 😔که غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم.😔 •✾ *آرامش معنوی* ✾• 🌱...↷ 🦋@gholch🌹