در کوه ناله میکنی و ضجّه میزنی آه ای پلنگ پیر مگر چون دل منی گم کرده ای مگر ز بَد ِبخت جفت خویش کین گونه روی و موی به سر پنجه میکنی سرشاری از غرور و نیندیشی از شکست در حسرت تصاحب آن ماه روشنی در پیچ و تاب عشق نمیبینمت قرار با خود که در جدالی و با خویش دشمنی آه ای دل پلنگ من ای شیشه ی غرور ترسم به دست ماه غریبانه بشکنی @golchine_sher