اگرچه صحن وسرای بهشت زیبا بود
میان فوج کبوتر، کلاغ تنها بود
سیاه بین تمام سفید و روشن ها
میان چشم جماعت چقدر رسوا بود
به روی پا که نه، با دل قدم گذاشته بود
برای عالم و آدم در آن سرا جا بود
بهشت روی زمین بود و بوسه ی خورشید
به روی گنبد غرق طلای آقا بود
میان اشک و تبسم دخیل بست و دلش
کنار پنجره فولاد غرق نجوا بود
کنار آهن نازک دلی که آغوشش
گره گشای غم و غصه های دنیا بود
غروب آمد و او بی خیال اطرافش
هنوز غرق مناجات و در تمنا بود
قیام کرده و در صف تمام زائرها
و او نشسته، نماز دلش فرادا بود
درست بعد سلامش، بلند شد از جا
کسی که شامل لطف دم مسیحا بود
چقدر صحن و سرای بهشت زیبا تر
صدای نغمه ی نقاره کشف معنا بود
میان فوج کبوتر کلاغ تنها نه...
میان بهت جهان ،روی دست دریا بود
#محمدجواد_منوچهری#عضوکانال#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضا@golchine_sher