هرچند پیش روی تـو غرق خجالتند
چشمان این غریبه فقط با تو راحتند
بانو به بی قراری شاعر ببخش اگر
این شعرها به حضرت چشمت جسارتند
آغوشت آشیانه ی گرم کبوتران
لبخندهات حس نجیب زیارتند
دور از نگاه سرد جهان دست های من
با بافه های موی تـو سرگرم خلوتند
دنیا سکوت های مرا ساده فکر کرد
از حرف دل پرند اگر بی شکایتند
بی خواب کوچه گردی و بدخوابی ام نباش
دلشوره های هر شبم از روی عادتند
هی کوچه کوچه کوچ به پایان نمی رسم
شب های سرد و ابری من بی نهایتند...
#اصغر_معاذی
@golchine_sher