دل خمره ای از جرم و گناه است کجایی؟ مستی وسط شهر به راه است کجایی؟ چون اشکِ من این رودِ به دریا نرسیده سرمایه ی عمرم همه آه است کجایی؟ سر می رود از تشنه گی ات کوزه ی دنیا این قافله در حسرت چاه است کجایی؟ جاری شده اندوهِ تو بر شانه ی این شهر! هر بافه خودش ؛چند سپاه است کجایی؟ سیل غم تو خانه براندازترین است! این هجرِ دل آزار؛ گناه است کجایی؟ با تو که نشستیم به افلاک رسیدیم! درویش؛ در این معرکه شاه است کجایی؟ شب مردمک دیده به در دوخته برگرد! ای ماه؛ جهان چشم به راه است کجایی؟ @golchine_sher