#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
🍃حرم شیفت داشتم .
#نماز عشا را خوانده بودیم که یکی آمد از کنارم رد شد.
دیدم
#حاج_قاسم خودمان است! چه ابهتی داشت! مثل همیشه نجیب بود و سر به زیر و یک لبخند☺️مهربان روی صورتش بود.
رفتم دنبالش. ایستاد گوشهای کنار ضریح ، زیارت نامه خواند و بعد هم نماز.رفتم جلو. عرض ارادت کردم.
از زوار خواستم بروند کنار تا حاجی راحت ضریح را زیارت کند .
با مهربانی گفت: «نیازی نیست خودم میرم.» بعد از
#زیارت رفت سر قبر علما. مردم انگار تازه متوجه شدهاند کی امده. می امدند سلام و احوالپرسی!بوسه و عرض ارادت.
«حاجی لبخند دلنشینش☺️ را هدیه میداد به همه»
وقتی خواست برود تا حیاط مسجد اعظم بدرقهاش کردم . داشت کفشش را میپوشید.
مردم دوباره جمع شدند دورش ، چه ایرانی و خارجی. طرف اهل پاکستان بود. امده بود جلو.
میخواست هر طور شده با حاجی عکس📸 بگیرد .
نگذاشتم! عربی چند کلامی با حاجی حرف زد. حاج قاسم خندید و گفت: «بذارید عکس 📸 بگیرن» بعد هم
خداحافظی کرد و رفت ...
شیرینی این دیدار خیلی دوام نیاورد، فقط چند روز . تا صبح جمعه که پیامک شهادتش را دیدم.
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman