💫یادی از سردار بسیجی،معلم شهید مهندس کمال ظل انوار 💫
🌷
اواخر پائیز 1365 بود. همه اقوام خانه دائیمان جمع شده بودیم. کمـال، جمال، مهدی و سید محمد کدخدا هم که داماد دائی ما بود دور یک میز نشسته بودند. میگفتند و میخندیدند. در میان شورونشاطشان، ناگهان کمـال رو به مادر کرد و گفت: مادر، خدا شش پسر به شما داده است، سه تا پسر بزرگ برای خودت، سه تا پسر کوچکت را هم بده در راه خدا!
همه ساکت و بهتزده نگاهمان روی کمـال، جمال، مهدی و مادر میچرخید. مادر گفت: پناهبرخدا، توکل به خدا، راضیام به رضای خدا!
لبخند رضایت روی صورت سه برادر کوچک نشست!
خیلی طول نکشید که خدا هدیههای مادر را یکجا پذیرفت!
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید