💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫 🌷عملیات بدر بود. من و حاج‌محمـد هم همراه با قایق از آب‌های هور گذشتیم و وارد رود دجله شده و به سمت خط اول رفتیم. هر چه قایق به خط نزدیک می‌شد، می‌دیدم لبخند از روی حاج‌محمـد محو و بغض بر چهره و صورتش می‌نشیند. قایق در ساحل ایستاد. آتش سنگین توپخانه و هوایی دشمن‌ روی خط ریخته می‌شد. پا که در ساحل گذاشتیم، نگاهم به حاج‌محمـد افتاد. دیدم بغضش شکسته و بی‌اختیار اشک از هر دو چشمش روان است. تابه‌حال اشکش را ندیده بودم. طاقت نیاوردم. گفتم: محمد چی ‌شده، چرا اشک می‌ریزی؟ - نمی‌دونم چرا از این آب که رد می‌شدیم، یاد آقام اباعبدالله افتادم... یعنی این آب از سمت کربلا می‌آید! این بار شدیدتر شروع به گریه کرد. به سمت آب برگشت. کنار آب نشست. دستش را در آب کرد. - حاج‌اصغر من می‌خواهم تو این آب غسل کنم! به سمت نیزار‌ها رفت. از این‌همه عشق محمد به امام حسین(ع) متأثر شدم. با آب دجله وضو گرفتم. متوجه دشمن شدم که در حال پیش روی بود. حاج‌محمـد را دیدم که از سر رو رویش آب می‌چکید. گفتم: غُسلت را کردی، حالا بیا برگردیم. . 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید