⭐یادی از سردار شهید محمدرضا ایزدی⭐
🌷یک روز صبح آمد. پریشان، آشفته و بیقرار بود.
- چی شده رضا؟
- دیروز محمود رجایی رفت روی مین!
پشت خاکریز نشست.ناگهان بغضش ترکید و شروع به گریه کرد. گفتم: چی شده رضا، چرا گریه میکنی، بالاخره ما که اینجا آمدیم، میدانیم که به استقبال چه چیزی میرویم.
با بغض و اشک گفت: این بچهها چه گناهی دارند، هرروز یکی میرود روی مین، یکی قطع عضو میشود، یکی شهید میشود... من چهکار میتوانم بکنم، چه طور می تونم جلو این بچهها را بگیرم... ما باید آموزشها را قویتر کنیم... سختگیرتر باشیم.. ما باید بیشتر مراقب این بچهها باشیم... دیدم این گریه، گریه دلسوزی است، واقعاً دلسوز این بچهها بود. برای همین وقتی وارد بحث آموزش می شد، بسیار سختگری می کرد تا آسیب به نیروها در عملیات به حداقل برسد.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید