⭐️یادی از سردار شهید محمد دریساوی⭐️
🌷سال 63 بود. در جزیره مجنون با محمـد و [شهید] غلامعباس کریمپور به "نهر المساک" مأمور شده بودیم. آن شب با محمد برای شناسایی رفتیم. هیچچیزی همراه نداشتیم، فقط لباس خاکی که به تنمان بود. محمـد بالباس آرام توی آب رفت. من هم آرام وارد آب شدم. آب تا سینهام میرسید.کمی در نیها به سمت ساحل توی آب جلو رفتیم.
- تو اینجا تأمین باش تا مو بیام!
چشمم به ساحل عراقیها بود. همهچیز آرام و طبیعی بود، این یعنی محمـد بهدرستی کارش را انجام داده است. حدود چهلوپنج دقیقه تا یک ساعت بعد آمد.گفتم: محمـد شناسایی خوب بود، دست پری؟
- آره ولک، خوب بود، شناسایی کامل!
ساکت شد. به آسمان خیره شد.
- ولک اونجا داشتم آیات سوره طلاق را مرور میکردم، آنقدر آیات این سوره نور داشت و مو رو گرفته بود که نفهمیدم کی رفتم، کی آمدم!
عادتش همین بود، حتی در سختترین شرایط شناسایی مرور آیات قرآن را ترک نمی کرد.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید