⭐یادی از سردار شهید سید محمد کدخدا⭐ 💐 بيشتر کارهاي بيروني منزل را خودش انجام مي داد. هميشه مي گفت: «جايي نرو تا با هم برويم.» هميشه با هم بيرون مي رفتيم. در اهواز با اينكه بچه هم داشتيم، همسايه ها مي گفتند: تو مثل تازه عروسان هستي كه هميشه با شوهرت بيرون مي روي. شيراز هم كه بودم، وقتي مي فهميد مي خواهم جايي بروم، يا چيزي نياز دارم با مهرباني ‌مي گفت: اجازه بده هر وقت مرخصي آمدم با هم بريم. غم خوار ديگران بود. اگر در خانه از وسيله اي دو تا داشتيم، با من صحبت مي كرد و مي گفت: «اگر اجازه بدهي، اين را به يك خانواده محتاج بدهيم.» تا از من اجازه نمي گرفت، آن را نمي بخشيد. ‌حتي اگر آن را خودش خريده بود. يك سال عيد به ايشان يک سكه عيدي دادند، بلافاصله آن را فروخت و پولش را به يك نياز مند بخشيد. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید