🏴یاد شهدای حسینی... 🔰بهش گفتیم برات زن بگیریم؟ گفت: من کاری مهم تر از زن گرفتن دارم، من باید به جبهه بروم و حقم را ادا کنم، شما هم دعا کنید وقتی به جبهه رفتم شهید شوم که با همه چیز به دست می آورم. 🔰قبل از خداحافظی مادر گفت: سید محمد داری می ری، دوست ندارم زخمی برگردی یا اسیر دشمن شوی، من تو را در راه امام حسین دادم دوست دارم شهید ببینمت! سید محمد خم شد و دست مادر را بوسید و گفت: مادر از من راضی باشید! مادر هم سید محمد را در آغوش گرفت و گفت: پسرم من از تو راضی هستم. یکی دو شب از عید سال 1361 می گذشت. مادر گفت: در دلم آشوبی به پا شده است، احساس می کنم می خواهند خبری به من بدهند. صبح روز بعد خبر شهادت سید محمد را برایمان آوردند. مادر دست به بالا کشید و گفت: الحمدالله منتظر این خبر بودم، من پسرم را در راه علی اکبر امام حسین(ع) دادم. 🔺راوی: خواهر شهید سید محمد موسوی 🌷🍃🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz