⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️ 🌹یکی دو هفته از شروع جنگ می گذشت که حفاظت از منطقه فارسیات نزدیک اهواز را به بچه های فارس سپردند. حاج موسی هم شد مسئول تدارکات گروه. غذای ما را ارتش تأمین می کرد،‌هر روز حاج موسی به اهواز می رفت و طبق آمار،‌غذای گرم می گرفت و می آمد. گاهی غذا می گرفت،‌اما خودش لب به غذا نمی زد. چند باری همراهش شدم. فهمیدم وقت برگشت،‌بچه های روستاهای اطراف که از فقر و گرسنگی بدن های نحیف و ضعیف و استخوانی داشتند کنار جاده می ایستند،‌هر بار که حاج موسی این بچه های گرسنه را می دید،‌لب به غذا نمی زد. چون غذا بر اساس آمار بود،‌نمی توانست از غذا ها به کسی بدهد. ارتش کنار غذا معمولاً یک دسر هم می داد،‌مثل ماست و چیزهای دیگر. مدتی که گذشت حاج موسی،‌از آقای اسدی اجازه گرفت و خواست این دسر را به کودکان گرسنه بین راه بدهد. همین کار را هم کرد،‌هم بچه ها خوشحال و سیر می شدند،‌هم حاج موسی دلش می کشید غذا بخورد. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید