💠شهید محمد اسلام نسب نقل می کرد: یک شب دلم گرفته بود، گفتم برم پیش دست بالا...
تا نیمه شب سرگرم صحبت بودیم، بعد هم در همان چادر غلامعلی خوابیدم.
هوا سرد بود و خوابم نمی برد. حدود ساعت 3 شب بود که دیدم آرام بلند شد و به نماز قامت بست. تا اذان صبح، در حال رکوع و سجود بود.
"الله اکبر" اذان که در محوطه پیچید، خودش را از سجاده کند و خزید زیر پتو...
اذان به "حی علی خیر العمل" که رسید یکی از بچه ها ما را برای نماز صدا زد. غلامعلی بلند شد.دست هایش را به دو سمت کشید تا مثلاً خستگی خواب از تنش برود.
جوری ادا در می آورد که گویی در خوابی عمیق بوده، به اتفاق برای گرفتن وضو به سمت تانکر آب رفتیم. گفتم: غلامعلی، تو که وضو داری...
سرخ و سفید شد و گفت: هیس... خواب دیدی خیر باشه...
🌹🌱🌹
#شهید غلامعلی دست بالا
#شهدای فارس
#سالگردشهادت
🌷🌱🌱🌷https://eitaa.com/shohadaye_shiraz