💫یادی از سردار شهید حاج منصور خادم صادق💫 🌷شمع محفل ما آقا منصور بود. دورش حلقه زده بوديم و هر کس چيزي مي گفت. در گرما گرم صحبت ها، يکي از بچه ها حرفي زد که بوي غيبت می داد. هنوز کلام رفیق ما تمام نشده رنگ و روي هميشه خندان منصور برافروخته شد. عصبانيت در چهره اش موج مي زد، با همان حال گفت: چرا محيط جبهه را با غيبت آلوده کردي، چرا محيط جبهه و قلب هاي خودتان را با ذکر گناه و معصيت کدر مي کنيد! از کلام دوستمان، خيلي هم برداشت غيبت نمي شد، اما حساسيت منصور در اين موارد مثال زدني بود. ...تاریک تاریک بود برای همین کمترین نور هم به چشم می آمد. نور قرمز و زرد کم سویی در انتهای خاکریز روشن و خاموش می شد. گفتم: بچه ها فکر کنم داره سیگار می کشه! منصور زد روی دوشم و گفت: برادر غیبت نکن! وقتی به آنجا رسیدیم، مجبورم کرد از آن بنده خدا رسیدیم از او حلالیت بطلبم! راوی حقیقی، دینکانی 29 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید