❇️فانیانِ در قفس اسیر، لطفا اول بخوانید و بعد صفحه‌ها را رد کنید. عکس‌ها از سه‌گانه‌ای است که برایتان قصه‌شان را می‌گویم. جانم برایتان بگوید که، باران وسط پیچ و خم‌های کوههای مشرف به لوتِ کویر می‌چکید و نه با دو، که با هر چه پای کودکانه داشت،می‌دوید. معلوم است که زیبایی‌اش بی‌نقص بود. چیزی که چیزی را کم دارد، چاله‌چوله‌‌اش با آن پر می‌شود. مثل گوشت می‌ماند که به قول قدیمی‌ها وقتی می‌آید، می‌گوید: " کجای بدنت زشته که بشینم روش؟ " از این شاخ به اون شاخ نروم. اگر چند که به قول دایی: " بارون بهار یه شاخ بز رو میگیره اون یکی رو نه" بس که عاصی و وحشی است و دلش می‌کشد به همه جا سرکی بزند. مثل توله‌سگی می‌ماند که شاشِ هیجان میگیرد. شُری این‌جا، شری آن‌جا. منم اگر مدام پرت شوم از اصل ماجرا مال همان هیجان است. تو عکس‌ها می‌بینید حالا. آدم خب پرت می‌شود از اصل حرفش گاهی. مثل عمو وقتی می‌رفت سراغ آغُل گوسفندا و همون وقت چشمش می‌افتاد به ماه آسمان سیاه کویر که دورش سفید بود و یادش می‌رفت از زبون‌بسته‌های گشنه و بر‌میگشت از دم هشتی به مادر بچه‌ها می‌گفت: " ماه آغُل داره. بارونه فردا. جومه‌های رو بند رو جمع کن. " کلمه‌ها میایند و آدم را می‌برند جایی دیگه. اصلا " زبان خانه بودن آدمیزاد است و حرف نشخوارش. " خب بسه، هی پرت نشوم. بروم سر اصل مطلب: بعد چند روز رفتیم بیرون. باران درست‌درمونی می‌ریخت. مردم هم چپیده بودند خانه. از کوههای بارون‌خورده و روستای مه‌گرفته عکس گرفتم و برگشتیم قرنطینه. اینبار گویا خوش بودند سه‌گانه‌ی زمین، آسمان و قدسیان. چون فانیان در پستو خزیده بودند. چهار‌گانه همیشه خوب نیست که. ٢٠- صدای مردم گناباد 👇👇👇 💠 @gonabad20ir