شادم ز غم ولیک به غم زخم می‌زنم هم زخم می‌زند غم و هم زخم می‌زنم ساز دلم به زیر و بمِ خنده‌هاش کوک! گاهی زیاد و گاه که کم زخم می‌زنم در خشت خام باشد اگر عشق، از سرِ- نارین یزد تا دل بم زخم می‌زنم یاد سیاهِ چشم کسی نیست در غزل! هر بار با سیاهِ قلم زخم می‌زنم ردّ وجود عشق به اثبات می‌رسد من با وجود تو به عدم زخم می‌زنم وقتی دلم طلب کندش در درون خویش یک گام گریه می‌کنم دو قدم زخم می‌زنم در کنج سینه بر سر من می‌زند دلم در گوشه‌ی جگر به خودم زخم می‌زنم... من در سماع عشق به غم خورده‌ام گره هم زخم می‌زند غم و هم زخم می‌زنم 💠 @h_abasifar