🌺رفتن به پارت اول👇🌺
https://eitaa.com/hadis_eshghe/18459
#مثل_پیچک2
#رمان_آنلاین
#پارت_383
#دلارام
بعد از مراسم نامزدی که عالی بود، لباس نامزدی ام را عوض کردم و با شروین از خانه بیرون زدم.
با آنکه حتی متوجه ی اخم های بابا شدم اما دیگر بعد از محرمیت من و شروین نباید سخت میگرفت.
تازه من طبق قانونی که خودش گذاشته بود، من باید قبل از ساعت 8 شب خانه میبودم. و تا 8 شب کلی زمان داشتم.
همینکه از خانه بیرون زدیم و با هم سوار ماشین شدیم، شروین با شوق گفت:
_قربون خوشگل خانم .
و بعد بوسه ای روی دستم زد و ماشین را روشن کرد.
_خب کجا بریم؟
من پرسیدم و او بی هیچ مقدمه ای جواب داد:
_خونه ی من....
نمیدانم چرا همان لحظه، دلم خالی شد.
_نمیشه بریم پارک یا....
اخمی تحویلم داد.
_ازم میترسی؟
_نه.... مگه لولویی!.... ولی بحث خونه فرق داره.... ما هنوز عقد نکردیم.
دست چپش را روی فرمان گذاشت و چرخید سمتم.
_ببین دلارام.... من قبل از اینا هم بهت گفته بودم.... من بدون رابطه عقدت نمیکنم.... بالاخره باید بدونم تو همونی که میخوام هستی یا نه..... حالا هم محرمیم.... خودت میدونی کم دختر دور و برم نبوده.... ولی خواستگاری هیچ کدوم نرفتم.... اینهمه خرج کردم واسه این نامزدی..... اونوقت من نباید بدونم تو همون کسی هستی که میخوام یا نه .
_شروین!.... این چه خوره ایه که به جونت افتاده..... اینهمه دختر و پسر که با هم ازدواج میکنن قبلش مگه رابطه دارن؟
_آره.... همه دوستای من این طوری هستن.... ما دو ساله باهمیم.... چقدر گفتم بیا با هم یه سفر بریم شمال، نیومدی.... الانش هم کم دختر دور و برم نیست، ولی من تو رو میخوام خوشگلم.
حرفهای شروین، مضطربم میکرد. چرا همین امروز.... چرا همان روزی که بهترین روز زندگی ام بود.
_شروین امروز بریم بگردیم.... حالا تا دو هفته محرمیم.... باشه؟
نفس عمیقی کشید.
_از دست تو..... اینم باشه.... حالا کجا برم؟
با شوق فریاد زدم.
_نمیدونم.... یه جا که بهمون خوش بگذره.
دنده را جا زد و گفت:
_باشه.... میبرمت یه جایی که تا حالا نرفتی.... اگه بابای عهد دقیانوست میذاشت، میبردمت امارات، پارک آبی معروفی داره، کلی خوش می گذروندیم.
_حالا شما همینجا منو ببر یه جای خوب.... چی میشه.
_بچه ها شب برامون جشن گرفتن.... اون چی؟.... لابد اونم نمیای چون 8 شب باید خونه باشی؟
_شروین.... قول دادیم.
کف دستش را محکم روی فرمان کوبید.
_بذار عقدت که کردم حال این بابات رو میگیرم.
⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️
توجه :❣
تمام ماجرای دلارام و شروین از یک داستان واقعی گرفته شده است.... حتی تعداد روزهای آشنایی و بلایی که شروین بر سر دلارام می آورد و ....
❌❌❌❌❌❌❌❌
🖌 به قلم نویسنده محبوب
#مرضیه_یگانه
#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال واسم نویسنده⛔️
🦋✨کانال حدیث عشق✨🦋
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•