〰〰〰〰〰〰💖 〰〰〰〰〰☁️ 〰〰〰〰💖 〰〰〰☁️ 〰〰💖 〰☁️ ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.💞.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ تا از در آتلیه رفتم تو، انگار منتظر وایساده بود مچم و بگیره! -یکم دیرتر تشریف‌ فرما می‌شدین؟ امروز از قیافه‌ی زهرماری و حرف زدن مهیار معلومه که اعصابش حسابی مگسیه و من قصد دارم بیشتر مگسیش کنم! دوباره دست و پام و گم می‌کنم و سلام می‌دم بهش، بعد از اینکه جواب سلامم و می‌ده منتظر اینه که ببینه برای دیر کردنم چه توجیهی دارم! نگاهی به دستم که از ساعت مچی خالیه می‌کنم و با چشم اشاره می‌کنم به جای خالی ساعت مچی! _ساعت دستم نبود! با اخمای گره خورده می‌گه: -اینم شد دلیل؟ شما گوشی نداری؟ از سوتی که دادم لب می‌گزم و می‌گم: _اصلا مگه دیر کردم؟ از شدت تعجب ابروهاش بالا می‌پره! زیرلب چیزی بهم می‌گه که نمی‌فهمم و بعد هم راهش و می‌گیره و می‌ره تو اتاقش! باریکلا برو به کارهای بدت فکر کن. همش وایسادی مچ من و بگیری! خدا مچت و بگیره... خدا انگورت کنه! از حرفایی که تو دلم بهش می‌زدم خندم می‌گیره، می‌رم سراغ کارای خودم. ⛔️کپی حرام و پیگرد قانونی دارد. -.-.-.-.-.-.-.-.-.💖.-.-.-.-.-.-.-.-.- https://eitaa.com/hadis_eshghe ☁️💖☁️💖☁️💖☁️