رمان 🦋 🕯 🌿 کــارلو زودتــر از مــن از خونــه خــارج و ســوار ماشــین شــده بــود ، خــداحافظی سرســري بــا مادربزرگ و بچه ها کـرد و بـا حـالتی غـم انگیـز از خانـه خـارج شـد ... انگـار ... انگـار ... انگـار کـه ایـن آخرین دیدارش با خانه هست ... مـن هـم بعـد از خـداحفظی و خـروج از خانـه کنـار کـارلو در صـندلی عقـب نشسـتم و بـه راننـده فرمان حرکت دادم ، ترجیح دادم ماشین تو خونه بمونه تا در صورت نیاز مادربزرگ استفاده کنه ... کارلو سرشو روي شونم گذاشت : - قراره کجا بریم ؟ بالاخره پرسید ، لبخندي روي لبم نشست : +حرم امام رضا ... - در کدام شهر ایران بود ؟ مکهد ؟ + اوه نه ، درست تلفظ کن ، مکهد نه مشهد ... - لازم بود الان و در این شرایط به زیارت بریم ؟ + بله ، اتفاقا همین شرایط زیارت امام رضا رو می طلبه -تو چرا هنوز کنارم موندي ؟ + مگر قرار بود نمونم ؟ - یک شوهر بیمار که در نزدیکی مر ... ادامــه حرفشــو خــورد ، فکــر مــی کــنم یــادش افتــاد کــه باهــاش شــرط کــردم اســم ایــن کلمــه منحوس رو نیاره ، حرفی نزدم و ادامه داد : - در هـر صـورت مــن الان شـرایط نرمــالی نـدارم و هــر دختـري جــاي تـو بــود همسرشـو تـرك می کرد . + اگر این اتفاق برعکس بود تو منو ترك می کردي ؟ - دور از جون ، این حرفو به زبون نیار +خـب مـی خـوام بـدونم ، یعنـی اگـر مـن در شـرایط سـخت قـرار بگیـرم تـو قـراره منـو تـرك کنی ؟ - یامین من عاشقتم و تا عمرم به پایان نرسه ترکت نخواهم کرد . سرشو از روي شونم بلند کردم و دستامو دو طرف صورتش گذاشتم : + خب بی انصاف من هم عاشقتم ، خیلی عشق منو دست کم گرفتی ! و در آغوشش فرو رفتم و سرمو به شونش فشردم ، کمرمو نوازش کرد : - تو خیلی عجیبی ، درست مثـل یـک بـانو باوقـار بـه نظـر مـی رسـی ، مثـل یـک مـرد فعالیـت مـی کنـی ، از نظـر ظـاهر هـم یـک دختـر جـوان و زیبـا بـه چشـم میـایی ، در خلـوت خودمـون بلـدي چطـور دل ببري و در مواقع سخت مثل یک فرد سن بالاي باتجربه عمل میکنی ! از آغوشـش بیـرون اومـدم و بـا لبخنـد نگـاهش کـردم ، از همـان نگـاه هـایی کـه تـا عمـق جـانش نفوذ کند ... هــر دو از ماشــین پیــاده و بعــد از حســاب کــردن کرایــه وارد ســالن فرودگــاه شــدیم ، زمــان زیادي تا بلند شدن هواپیما نمانده بود ، از پلـه هـاي هواپیمـا بـالا رفتـیم و مـن بـه ایـن فکـر کـردم کـاش دفعـه بعـد کـه بـه ایـن کشـور آمدیم کارلو سالم باشد ... +مامــان جــان خــواهش مــی کــنم ناراحــت نبــاش ، کــارلو شــرایط روحــی زیــاد مســاعدي بــراي دیدار شما نداشت . - یــامین بخــدا مــن و بابــات اینطــوري خیلــی ناراحــت شــدیم ، شــما تــا تهــران اومدیــد اونوقــت حتی خبر ندادید تا فرودگاه بیایم حداقل رفع دلتنگی کنیم ! + مامان ازمـون راضـی باش ، ببخشـید کـه اینطـور شـد امـا بـه همـین امـام رضـا قسـم کـارلو اصـلا حالش خوب نیست ، لطفا درك کنید . - خیلی خب ، حداقل بگو کی برمیگردید تهران ؟ +بلـیط برگشـتمون بـه تهـران بـا برگشـت بـه ایتالیـا در یـک روزه ، ولـی چشـم خبرشـو مــی دم حداقل در فرودگاه همو ببینیم -خیلی لجبازید ! + مامان کارلو چمدان ها رو گرفت داره میاد ، من دیگه باید برم ، خداحافظ . - خدانگهدارتون باشه ✍🏻 ... ╔═🦋🕯══════╗    @hamianekhanevade ╚══════🕯🦋═╝