رمان 🦋
#خدا_عشق_را_واسطه_کرد
🕯
#فصل_سوم
🌿
#پارت_131
کــارلو زودتــر از مــن از خونــه خــارج و ســوار ماشــین شــده بــود ، خــداحافظی سرســري بــا مادربزرگ و بچه ها کـرد و بـا حـالتی غـم انگیـز از خانـه خـارج شـد ... انگـار ... انگـار ... انگـار کـه ایـن
آخرین دیدارش با خانه هست ...
مـن هـم بعـد از خـداحفظی و خـروج از خانـه کنـار کـارلو در صـندلی عقـب نشسـتم و بـه راننـده فرمان حرکت دادم ،
ترجیح دادم ماشین تو خونه بمونه تا در صورت نیاز مادربزرگ استفاده کنه ...
کارلو سرشو روي شونم گذاشت :
- قراره کجا بریم ؟
بالاخره پرسید ، لبخندي روي لبم نشست :
+حرم امام رضا ...
- در کدام شهر ایران بود ؟ مکهد ؟
+ اوه نه ، درست تلفظ کن ، مکهد نه مشهد ...
- لازم بود الان و در این شرایط به زیارت بریم ؟
+ بله ، اتفاقا همین شرایط زیارت امام رضا رو می طلبه
-تو چرا هنوز کنارم موندي ؟
+ مگر قرار بود نمونم ؟
- یک شوهر بیمار که در نزدیکی مر ...
ادامــه حرفشــو خــورد ، فکــر مــی کــنم یــادش افتــاد کــه باهــاش شــرط کــردم اســم ایــن کلمــه منحوس رو نیاره ، حرفی نزدم و ادامه داد :
- در هـر صـورت مــن الان شـرایط نرمــالی نـدارم و هــر دختـري جــاي تـو بــود همسرشـو تـرك می کرد .
+ اگر این اتفاق برعکس بود تو منو ترك می کردي ؟
- دور از جون ، این حرفو به زبون نیار
+خـب مـی خـوام بـدونم ، یعنـی اگـر مـن در شـرایط سـخت قـرار بگیـرم تـو قـراره منـو تـرك کنی ؟
- یامین من عاشقتم و تا عمرم به پایان نرسه ترکت نخواهم کرد .
سرشو از روي شونم بلند کردم و دستامو دو طرف صورتش گذاشتم :
+ خب بی انصاف من هم عاشقتم ، خیلی عشق منو دست کم گرفتی !
و در آغوشش فرو رفتم و سرمو به شونش فشردم ، کمرمو نوازش کرد :
- تو خیلی عجیبی ، درست مثـل یـک بـانو باوقـار بـه نظـر مـی رسـی ، مثـل یـک مـرد فعالیـت مـی کنـی ، از نظـر ظـاهر هـم یـک دختـر جـوان و زیبـا بـه چشـم میـایی ، در خلـوت خودمـون بلـدي چطـور دل ببري و در مواقع سخت مثل یک فرد سن بالاي باتجربه عمل میکنی !
از آغوشـش بیـرون اومـدم و بـا لبخنـد نگـاهش کـردم ، از همـان نگـاه هـایی کـه تـا عمـق جـانش نفوذ کند ...
هــر دو از ماشــین پیــاده و بعــد از حســاب کــردن کرایــه وارد ســالن فرودگــاه شــدیم ، زمــان زیادي تا بلند شدن هواپیما نمانده بود ، از پلـه هـاي هواپیمـا بـالا رفتـیم و مـن بـه ایـن فکـر کـردم کـاش دفعـه بعـد کـه بـه ایـن کشـور آمدیم کارلو سالم باشد ...
+مامــان جــان خــواهش مــی کــنم ناراحــت نبــاش ، کــارلو شــرایط روحــی زیــاد مســاعدي بــراي دیدار شما نداشت .
- یــامین بخــدا مــن و بابــات اینطــوري خیلــی ناراحــت شــدیم ، شــما تــا تهــران اومدیــد اونوقــت حتی خبر ندادید تا فرودگاه بیایم حداقل رفع دلتنگی کنیم !
+ مامان ازمـون راضـی باش ، ببخشـید کـه اینطـور شـد امـا بـه همـین امـام رضـا قسـم کـارلو اصـلا حالش خوب نیست ، لطفا درك کنید .
- خیلی خب ، حداقل بگو کی برمیگردید تهران ؟
+بلـیط برگشـتمون بـه تهـران بـا برگشـت بـه ایتالیـا در یـک روزه ، ولـی چشـم خبرشـو مــی دم حداقل در فرودگاه همو ببینیم
-خیلی لجبازید !
+ مامان کارلو چمدان ها رو گرفت داره میاد ، من دیگه باید برم ، خداحافظ .
- خدانگهدارتون باشه
✍🏻
#فائزہعبدے
#این_داستان_ادامه_دارد...
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
╔═🦋🕯══════╗
@hamianekhanevade
╚══════🕯🦋═╝