❤️🍃❤️ حسن که انگار همیشه گوش به فرمان بود جواب داد: - جانم داش علی ؟ -ببین من یه دقیقه می رم و بر می گردم ... اوسا اومد بگو تا ظهر بر می گردم ... حسن که متوجه حال غریب او شده بود پرسید: - داداش چیزی شده ؟ به سمت شیر آب رفت و کنار آن چندک زد و دستان روغنی اش را با صابون کوچک کنار آن شست ... دستش را پر از آب کرد و به صورتش پاشید و همان طور که سرش را خیس می کرد جواب داد: -نه ... یعنی نمی دونم .. حالم خیلی بده می رم تا جایی و بر می گردم ... -انگار بدجور داغ کردیا؟ از جایش بلند شد و همانطور که نفسش را محکم بیرون می داد گفت: -نمی دونم چمه ... خیلی بدم خیلی ... -باشه داش هر جور راحتی ... مواظب خودت باش دست علی مردانه بر شانه اش نشست و گفت: @hamsardarry 💕💕💕