حرم بی‌قرار
#درمسیرعشق #به_قلم_ازتبار_زینب۵۹ #پارت_۱۰۲ آهی کشیدم به کوثر نگاهی انداختم ، از خستگی خوابش برده
۵۹ ۱۰۳ کمی باهم حرف زدند . تامی به کوثر اشاره کرد .. و به انگلیسی بهش گفت : تامی : اینه ، خیلی دختر خوشگلیه مطمئنم از دیدنش سیر نمیشی مرد جوون : من دختر خوشگل زیاد دیدم ولی این یه چیز دیگه اس ، قیمتش هرچقدر باشه مهم نیست فکراتونو بکنید قیمتش رو بهم بگید . هرچقدر باشه من دوبرابرش رو میدم فقط عجله دارم میخوام زودی برگردم انگلیس . تامی : نه خوشم اومد ، برای جنس خوب پول خوبم میدی ...حله . مرد جوون : یه ضرب المثل ایرانی هست که میگه هرچقدر پول بدی آش میخوری . تامی : اره مِستر ، باید بهت بگم جای خوبی اومدی . من میرم بیرون فکر کنم براش ... تامی خوشحال و خندون به غلام اشاره کرد بعد باهم از اتاق رفتند بیرون . مرد جوان نگاهی بهم انداخت ، اخماش رفت تو هم . نگاهش که به کوثر افتاد . نتونستم خودم رو کنترل کنم چادرش رو روی صورتش کشیدم تا نگاهش به عشقم نیفته . نگاهش رو گرفت بهم نگاه عاقل اندر سفیه ای انداخت . تا خواستم حرفی بزنم ، دستشو به نشونه سکوت بالا اورد . ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee