✳ نيستم آتش كه هر خارى كند رعنا مرا!
🔻 عبوسِ عبوس بود! پدرم او را گفت: چه اتفاق افتاده است؟! و او گفت:
#آسايش را نمیدانم كه چيست؟! به مَثَل شنيدهاى كه مىگويند: فلان، با دانهاى از انگور، شيرين و با دانهاى غوره، ترش میشود! پدرم گفت: مادرم را خداى بيامرزاد، اين را بسيار میگفت! و او گفت: واين حكايت من است! پدرم گفت: و ما نيز در اين مصيبتيم، و خواهيم بود، تا وقتى كه
#كوچكيم، و در رشد و تعالى خويش نكوشيم!
🔸 آنسویتر بچهها آتشى افروخته بودند، و دامندامن خار به درون آن میريختند، و شعلهور میشد! پدرم گفت: آن آتش، كم است و اندك، و ناچيز و كوچك، اين است كه با كمى خار، شعلهاش بالا میگيرد، و اگر از آن كمى كاسته شود، به پايين میرود! اما خورشيد كه دريايى از آتش است، برايش چه تفاوت كه صحرايى از خار بر آن بيفزايى، يا بكاهى! نه كم میشود، و نه زياد! و آن مرد گفت: آرى همين است، كوچكيم، آن هم آنچنان كه گويى كودكيم!
نور خورشيدم، ز امداد خسيسان فارغم
نيستم آتش كه هر خارى كند رعنا مرا
👤
#حجت_الاسلام_رنجبر
📚 از کتاب
#دامن_دامن_حکمت
✅ اینجا
#حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f