🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹محاوره ابراهیم علیه السّلام با ستاره پرستان «۴»🔹 آنگاه که ابراهیم علیه السّلام سکوت قوم را در مقابل تعرض به خدایانشان دید و دریافت که از اهانت نسبت به خدایانشان چشم پوشی می کنند، به طریق روشن تری به کنایه زدن به خدایانشان پرداخت و با ابراز نارضایتی برای آنها روشن ساخت که روحش متزلزل و فکرش ناراحت است و هنوز طریق حق را نیافته و به آن هدایت است. ابراهیم علیه السّلام به آنان وانمود کرد که در طریق جستجوی خدای خویش و کشف حقیقت ناامید نیست و به نجات از این گمراهی امید فراوان دارد تا شاید انوار هدایت شب تاریک و ظلمانی او را منور سازد، زیرا آنچه را که قوم پرستش می کنند، مخلوقی در حرکت است و نفع و ضرری را مالک نیست. با طلوع سپیده دم ابراهیم خورشید را در حال نورافشانی دید، به گونه ای که شعاع آن در هرجا گسترده و جهان را لباس زرین پوشانده است و این خورشید است که زمین را سرشار از حیات و زندگی ساخته و به سرتاسر جهان نور و روشنایی بخشیده است، لذا گفت: این خورشید، پروردگار من است، خورشید از تمام ستارگان بزرگتر و نفعش زیادتر و مقامش والاتر است ولی چون غروب فرا رسید و خورشید نیز مانند سایر ستارگان ناپدید و از چشم عبادت کنندگان خود پنهان گشت، ابراهیم آنان را به شرک متهم ساخت، و داغ کفر بر پیشانی آنان نهاد و گفت: من از آنچه شما برای خدا شریک قرار می دهید، بیزارم. این ستارگانی که مکانشان عوض می شود و حال آنان تغییر می کند، باید آفریننده ای داشته باشند که آنان را اداره کند و حرکت دهد. خدایی وجود دارد که آنان را به طلوع و غروب وامی دارد و حرکت می دهد این ستارگان کذایی شایسته پرستش و سزاوار احترام و تعظیم نیستند. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺 @harrozba_qoraan 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺