🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ازدواج اسماعیل علیه السلام «3»🔹 طایفه جرهم به اراده و خواست هاجر رضایت دادند و در آن سرزمین ماندند، سپس به سایر افراد طایفه خود اطلاع دادند و آنان نیز به سرعت به این محل آمدند و در این سرزمین مردم بسیاری ساکن شدند و خانه های بسیاری در آن محل ساختند. اسماعیل به تدریج جوانی آراسته شد و به حد کمال رسید، نام او مشهور و آوازه او بلند شد، اسماعیل با این طایفه رفت و آمد می کرد و با آنان سخن می گفت تا زبان عربی را از ایشان آموخت، سپس با یکی از دخترانشان ازدواج کرد و بدین وسیله با آنان درهم آمیخت و روابط وی با این طایفه محکم گشت. بطور مسلم اسماعیل از موقعیت خود خوشحال و مسرور بود و خود را سعادتمند و خوشبخت می دانست ولی بزودی ایام خوشی بسر آمد و با مرگ مادر، اندوه بر وجود اسماعیل مستولی گشت. فقدان مادری که برای اسماعیل زحمت بسیاری متحمل شده بود، برای او بسیار گران بود و سنگینی این غم، قلب اسماعیل را فشرد، زیرا هاجر اسماعیل را در گهواره حفاظت نموده، در دوران کودکی او را نگهداری کرده و در ایام جوانی سایه مهر خود را بر سر او گسترده و در هر پیشامدی پشتیبان، و در هر حادثه ای مددکارش بوده است. . علیه السلام منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺 @harrozba_qoraan 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺