🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹بنای کعبه «۴»🔹 ساختمان بالا رفت و دیوار مرتفع شد و دیگر دست ابراهیم به بالای آن نمی رسید و این پیر رنجور نمی توانست سنگ ها را بالای دیوار ببرد، لذا گفت: ای نور دیده من سنگی برای من بیاور که زیر پای خود بگذارم، شاید بتوانم کاری را که شروع کرده ام به پایان برسانم و این مهم زیر نظرم تمام گردد. اسماعیل به جستجو پرداخت تا اینکه به حجرالاسود برخورد کرد و آن را نزد پدر آورد. ابراهیم روی این سنگ قرار گرفت و به بنای ساختمان ادامه داد و اسماعیل سنگ به او می داد و هرگاه قسمتی از خانه به پایان می رسید سنگ را به گوشه دیگر منتقل می ساختند و چون یک طرف دیوار تکمیل می شد به طرف دیگر می رفتند و بدین طریق، پایگاهی که خدا برای عبادت مردم در نظر گرفته بود و روح مردم مشتاق و قلوب ملت ها، آرزوی زیارت آن را دارد، به پایان رسید. آری خواهش ابراهیم علیه السّلام از خدا برآورده و دعایش مستجاب شد و خداوند قلوب مردم را متوجه اسماعیل و مادرش ساخت و از طعام مطلوب روزیشان داد، باشد که شکرگزاری نمایند. و این چنین بود که جان و دل مردم، مشتاق زیارت این خانه گشت منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺 @harrozba_qoraan 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺