🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹مهمانی که صاحب خانه بود «۱»🔹 امّا ابراهیم علیه السّلام گرچه دور از فرزندش بود ولی ودیعه خود را در سرزمین مکه فراموش نمی کرد و پاره جگر خود را رها نساخت، بلکه گاه وبیگاه به این سرزمین تردد و خانواده و فرزندش را ملاقات می نمود، و از حال آنها جویا می شد. ابراهیم در یکی از سفرهایی که به مکه آمد به منزل اسماعیل درآمد و همسر وی را تنها یافت، سپس از او جویای حال اسماعیل شد. زن پاسخ داد: او به طلب حاجتی بیرون رفته است، آنگاه به شکایت از وضع زندگی خود پرداخت و گفت: وضع ما نابسامان است و در تنگدستی به سر می بریم و زندگی ما به سختی سپری می شود. ابراهیم علیه السّلام از برخورد همسر اسماعیل متوجه شد که وی زنی ناسازگار است و در مقابل خواست خدا تسلیم نیست و به قضا و قدر الهی و آنچه نصیب شان ساخته قانع نمی باشد. ابراهیم دریافت این زن شایسته همسری اسماعیل نیست، زیرا از زندگی با اسماعیل می نالد. از وضع خود با اسماعیل شکایت دارد، لذا از وی روی گرداند و هنگام بازگشت گفت: سلام مرا به شوهرت برسان و از قول من به او بگو که آستانه خانه اش را عوض کند و سپس سرزمین مکه را پشت سر گذاشت. (ادامه دارد...) منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺 @harrozba_qoraan 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺