:_الو سلام فاطمه.. :+سالم عز یزدلم،خوبی؟ :_قربونت برم.. خانم دکتر سرم درد میکنه... :+عه،چرا عزیزدلم؟ :_هیچی ولش کن،تو خوبی؟ :+من خوبم ولی نگرانت شدم ... :_خوبم خواهری،چه خبرا؟ :+خداروشکر،فدات بشم نیکی با زحمتای ما چطوری؟ :_چه زحمتی این حرفا چیه؟امانتی مادربزرگت با احترام به صحافی منتقل شد... :+وای دستت درد نکنه،بین این همه دردسر خودت،این قرآن مادربزرگ منم اذیتت کرد... :_نه بابا این حرفا چیه؟صحافی سرراه بود دیگه،منم بردمش... بلند میشوم و سینی فنجان های خالی را به طرف آشپزخانه میبرم. :+خلاصه شرمنده خواهر... نمی دونی اگه مادربزرگ ببینن چقدر خوشحال میشن... حالا گفت کی تحویلش میده؟ شیر آب را باز میکنم و فنجان اول را میشویم. :_قول داد کارش رو یه ماهه تموم میکنه.. فنجان را وارونه داخل آبچکان میگذارم. فنجان دوم را زیر شیر آب میگیرم. :+وای چقدر خوب... :_آره خیلی... من رو قولش حساب کردم.. یه ماه یعنی تقریبا تا عید حل میشه... فنجان دوم را کنار فنجان اول میگذارم و فنجان سوم را برمیدارمـ. :+الهی قربونت برم نمیدونی نیکی چقدر خوشحالم.. :_وای فاطمه،از دل من خبر نداری... خیلی ذوق دارم.. ولی امیدوارم سرقولش بمونه... :+آره منم همینطور...بازم یه دنیا مرسی خواهرجونی.. جبران کنم ان شاءالله.. کاری نداری؟ :_نه عزیزم... خداحافظ.. :+خداحافظ.. شیر آب را میبندم تا گوشی را از زیر سرم دربیاورم. موبایل را روی کابینت میگذارم و دوباره آب را باز میکنم و فنجان سوم را میشویم. اب را میبندم و برمیگردم که ناگهان مسیح را جلوی آشپزخانه میبینم. حوله ی دست و صورتش را روی شانه اش انداخته و دستش مشت شده.. نمیدانم چرا برق خشم، و یا حتی غم در چشمانش میدرخشد. :_پسرعمو...چرا اینجا وایسادین؟ هیچ نمیگوید... فقط این بار به وضوح میبینم که پلک چپش میپرد. :_راستش پسرعمو... من فکر میکنم یه کم تند.. صدای آرام و از قعر چاهش،میان کلامم میدود. :+من سر قولم هستم... :_چی؟ سرش را پایین انداخته... دوباره بلند میکند. عصبی در چشمانم زل میزند. رگ برجسته ی گلویش،نگرانم میکند... بی حرف به طرف مبل میرود،دست میاندازد و کش را از روی دسته ی مبل برمیدارد. کلافه دست در موهای خیس و بهم ریخته اش میکند وبلند نفس میکشد. چشمانش را میبندد و باز میکند :+سر قول یه ماهه ام هستم.... قبل از اینکه به خودم بیایم،قبل از اینکه چیزی بگویم،حتی قبل از اینکه فرصت فکرکردن بدهد،در را باز میکند و سریع از خانه بیرون میرود. خشکم زده... مات و مبهوت مانده ام.. رفت... واقعا رفت... مسیح رفت... 💧💧💧💧💧💧 🌹به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸