🪴 🪴 🌿﷽🌿 ، کمی در زمین های اطراف گشت زدیم. به دنبال بی سیم و تجهیزات نظامی كشتیم. آن طرف جاده رفتیم. تقریبا صد و پنجاه متر بالاتر یک بشکه توجهم را جلب کرد. رفتم: بیایید توی این بشکه رو هم ببینیم. شاید توش چیزی گذاشته باشند با کمال تعجب توی بشکه سوراخ سوراخ که یکوری افتاده بود، جسد یک نظامی دیگر واقعی پیدا کردیم. از روی خون تازه ایی که روی زمین ریخته و توی بشکه جمع شده بود حدس زدیم این یکی همین امروز مرده است. مردها به زحمت جنازه را که توی بشکه مچاله شده بود، بیرون کشیدند، با بیرون آوردن جسد خون زیادی هم روی زمین ریخت و بویش حالم را به هم زد نمی دانم این دو جسد با هم ارتباطی داشتند یانه، برای جاسوسی آمده بودند یا ميخواستند خودشان را تسلیم کند. توی جیب های این یکی را هم گشتم. شاید چیزی پیدا کنم. خیلی وضعیت اسفناکی داشت. ترکش های زیادی توی کمر و نشیمنگاهش خورده و به کلیه هایش را به کلی داغان کرده بود بیچاره راننده، وقتی دوباره به ما رسید با یک جناره دیگر روبه رو شد آن را هم توی وانت گذاشتند. من هم سوار شدم جنازه را به سردخانه بیمارستان طالقانی بردیم و تحویل دادیم جلوی بیمارستان در حال سوار شدن به ماشین دیدم آمبولانسی که آرم شرکت نفت ش است، می خواهند مجروح پیاده کنند. راننده به پرستارها می گفت: مصدوم سوختگی، تو بیمارستان شرکت نفت زیاد داریم، دیگه جا نبود، این ها رو آوردیم اینجا رفتم طرف در آمبولانس. شنیده بودم روز اولی که پالايشگاه آبادان را بمباران کرده اند صد نقر شهید و حدود صد و بیست تا صد و چهل نفر مجروح شده اند. بعد از آن هم نشان هایی که قصد کنترل آتشي و خاموش کردنش را داشتند، طعمه حریق می شدند. هرروز یک خبر از آنجا داشتیم. یک بار گفتند هفت آتش نشان سوخته اند و یک نفر توی گودالی از آتش افتاده، طوری که نتوانسته اند حتی جسدش را بیرون بکشند در آمبولانس را باز کردند. دو تا مجروح داخلش بودند. با کنجکاوی نگاهشان کردم. یکی از آنها خیلی ناجور سوخته بود یک تکه سیاه شده بود. آدم نمی توانست تشخیص بدهد این سیاهی تنگی است با پوست بدنش ذغال شده. سالم ترین قسمت بدنش صورتش بود که پوست آن هم کنده شده بود. از زخم های صورت و دستانش خون می آمد. وقتی او را روی برانکارد گذاشتند، هیچ آه و ناله ایی نکرد. رویشی ملحفه کشیدند و او را سریع بردند. مجروح دوم به نظر وضعیت بهتری داشت. دست، پا و پشتش سوخته بود و پوست هایشی آویزان شده بودند. موهای سوخته سر و التهاب پوست صورتش چهره وحشتناکی برایش درست کرده بود. با همه این ها حالش خیلی بدتر بود او را به خاطر سوختگی کمرش روی برانکارد نشاندند و بردند... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef