.
روزی امام_جواد عليه السلام از بغداد به سمت مدينه مي رفت .
عده ای برای خداحافظی با حضرت ايشان را بدرقه می کردند .
تا اينکه امام هنگام غروب در راه کوفه به منزلگاهی به نام مسيب رسيدند و در آنجا داخل مسجدی قديمی شدند تا نماز مغرب را بخوانند .
در صحن مسجد درخت سدری بود که همیشه خشک و بدون میوه بود .
امام مقداری آب خواست و کنار آن درخت وضو گرفت _ به طوری که آب وضوی حضرت به ريشه درخت رسيد
نماز مغرب را در آن مسجد به جماعت خواندند . حضرت در رکعت اول پس از سوره ی حمد ، سوره « نصر » را قرائت کرد و در رکعت دوم پس از سوره ی حمد ، سوره توحيد را خواند و قبل از رکوع، قنوت گرفته و رکعت سوم را نيز خوانده و تشهد و سلام گفت.
حضرت بعد از نماز اندکی نشستند و به ذکر خدا مشغول شدند و پس از آن چهار رکعت نماز مستحبی [ نافله ی نماز مغرب ] به جا آورد و بعد از نماز ، دو سجده ی شکر به جا آوردند .
سپس با مردم خداحافظی کردند و رفتند .
فردا صبح ، آن درخت سدر میوه داده بود و در طول آن شب ميوه های بسیار عالی و قابل توجهی به بار نشسته بود . طوری که مردم با تعجب آن را نگاه می کردند . عجيب تر اينکه درخت آن ميوه بی دانه بود ؛ لذا تعجبشان از اين بيشتر و بيشتر شد .
📚منبع :
الارشاد ، ص ۲۹۹
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و
#تلنگر های
#قرآن #آخرت #قیامت
📝
@hekayate_qurani
💚
@Mojezeh_Elaahi