.
📝 متن خاکریز خاطرات ۵۴
✍عکس العملِ جالب و عجیب یک سرهنگ بعد از شهادتِ نوزادش
#متن_خاطره
کومله میخواست کاری کنه که سرهنگ از مهاباد بره. واسه همین نوزادش رو دزدیدند و سر از تنش جدا کردند. بعد پیکرِ نـوزاد رو همراه با نامه ای فرستادند درِ خونهاش . سرهنگ تا پیکرِ بی سرِ نوزادش رو دید ، با چشمانی اشکبار گفت: خدایا قربانیِ اصغرم رو قبول کن ...
بعد صدایش رو صاف کرد و گفت: ضد انقلاب بداند یک قدم هم عقب نشینی نخواهم کرد...
📚منبع: کتاب سرداران بی سر ، صفحه 25
#کومله #استقامت #تقوا #اسلام #مقاومت
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f