تا بگیرد زندگانی‌ام صفا، گفتم: حسین با همه بی بند و باری، بارها گفتم: حسین دست‌هایم را گرفتی هرکجا خوردم زمین تا نهادم دست خود را روی پا، گفتم: حسین اشک‌هایم را خریدی، خنده دادی جای آن در میان خنده‌ها و گریه‌‌ها، گفتم: حسین هرکه با هر نیّتی خوانده تورا، دادی جواب گاه با اخلاص و گاهی با ریا گفتم: حسین گاه در تنهایی‌ام نام تو را ناله زدم گاه در بزم عزایت بی‌صدا گفتم: حسین تا که دیدم نوکرانت یک به یک زائر شدند ناگهان بغضم شکست و بی‌هوا گفتم: حسین "از حرم تا قتلگه زینب صدا می‌زد حسین" اربعین من از وطن تا کربلا گفتم: حسین حال می‌خواهی جواب گریه‌هایم را نده_ ابتدا گفتم حسین و انتها گفتم: حسین ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e